فصل دوم پارت سه
میزو چیدم بعد شروع کردم به کشیدن غذا چانیول اومد
چانیول:اومممم به به چه بوی غذایی میاد😋 الانه که از گشنگی هلاک شم
مین سو:عهه چانیول این چه حرفیه میزنی بیا بشین تا برات غذا بیارم
چانیول اومد پای گاز کنار من ایستاد وقتی غذارو دید مثل بچه ها زوق زده شد
چانیول:😋واییی غذایی که من دوست دارمو درست کردی وای مردم از گشنگی زود باش که مردم
مین سو:😄باشه برو بشین تا برات بیارم
چانیول خیلی شادو شنگول رفت نشست سر میز منم براش غذاشو بردم تا بشقابو گزاشتم جلوش مثل بچه ها زوق زده شد و خیلی تند تند شروع کرد به خوردن بشقاب خودمم آوردم و نشستم سر میز و منم مشغول غذا خوردن شدم
مین سو:چانیول
چانیول:هومم
مین سو:میدونستی اول عاشق هیجانت موقع غذا خوردن شدم بعد عاشق خودت😊
چانیول دست بر داشت از خوردن و یجورایی با تعجب و حالت مظلومانه منو نگاه کرد
چانیول:مگه غذا خوردن من چجوریه😳
مین سو:خیلی با نمکه اون روزی که برای اولین بار صبحونه خوردنتو دیدم (برای اطلاعات بیشتر به فصل اول مراجعه کنید)عاشق خوردنت شدم خیلی بانمک غذا میخوری انگار یه ظرف پر از شکلات دادی دست یه بچه ۳ساله داره تند تند میخورتشون
چانیول:واقعا این شکلی میشم😄
مین سو:آره😄
چانیول:😂😂😂
مین سو:😂😂😂
بعد دیگه دوباره ادامه داد همون شکلی غذا خوردن تمام مدت هواسم بهش بود بازم مثل بچه ها شده بود و با هیجان غذاشو میخورد دلم نیومد از اون چهره با نمکش دل بکنم نگاهم روش مونده بود برای همینم اصلا توجهی به حرکات دستم نمیکردم انگار مست کرده بودم قاشقو کردم تو چشمم اون موقع متوجه حرکاتم شدم چانیول زد زیر خنده
چانیول:بعد به من میگه مثل بچه ها غذا میخوری😂😂😂😂😂
مین سو:اههه خوب منم داشتم تورو نگاه میکردم اینجوری شد دیگه😒😂😂😂😂
مین سو و چانیول:😂😂😂😂😂😂😂....
ادامه دارد
وای خدا وقتی حتی تصور میکنم که چانیول اینجوری غذا بخوره دوست دارم قورتش بدم😍😍
امیدوارم دوست داشته باشید یادتون نره نظر بدید کامنت نشه فراموش
ممنونم کیوتیام😊
چانیول:اومممم به به چه بوی غذایی میاد😋 الانه که از گشنگی هلاک شم
مین سو:عهه چانیول این چه حرفیه میزنی بیا بشین تا برات غذا بیارم
چانیول اومد پای گاز کنار من ایستاد وقتی غذارو دید مثل بچه ها زوق زده شد
چانیول:😋واییی غذایی که من دوست دارمو درست کردی وای مردم از گشنگی زود باش که مردم
مین سو:😄باشه برو بشین تا برات بیارم
چانیول خیلی شادو شنگول رفت نشست سر میز منم براش غذاشو بردم تا بشقابو گزاشتم جلوش مثل بچه ها زوق زده شد و خیلی تند تند شروع کرد به خوردن بشقاب خودمم آوردم و نشستم سر میز و منم مشغول غذا خوردن شدم
مین سو:چانیول
چانیول:هومم
مین سو:میدونستی اول عاشق هیجانت موقع غذا خوردن شدم بعد عاشق خودت😊
چانیول دست بر داشت از خوردن و یجورایی با تعجب و حالت مظلومانه منو نگاه کرد
چانیول:مگه غذا خوردن من چجوریه😳
مین سو:خیلی با نمکه اون روزی که برای اولین بار صبحونه خوردنتو دیدم (برای اطلاعات بیشتر به فصل اول مراجعه کنید)عاشق خوردنت شدم خیلی بانمک غذا میخوری انگار یه ظرف پر از شکلات دادی دست یه بچه ۳ساله داره تند تند میخورتشون
چانیول:واقعا این شکلی میشم😄
مین سو:آره😄
چانیول:😂😂😂
مین سو:😂😂😂
بعد دیگه دوباره ادامه داد همون شکلی غذا خوردن تمام مدت هواسم بهش بود بازم مثل بچه ها شده بود و با هیجان غذاشو میخورد دلم نیومد از اون چهره با نمکش دل بکنم نگاهم روش مونده بود برای همینم اصلا توجهی به حرکات دستم نمیکردم انگار مست کرده بودم قاشقو کردم تو چشمم اون موقع متوجه حرکاتم شدم چانیول زد زیر خنده
چانیول:بعد به من میگه مثل بچه ها غذا میخوری😂😂😂😂😂
مین سو:اههه خوب منم داشتم تورو نگاه میکردم اینجوری شد دیگه😒😂😂😂😂
مین سو و چانیول:😂😂😂😂😂😂😂....
ادامه دارد
وای خدا وقتی حتی تصور میکنم که چانیول اینجوری غذا بخوره دوست دارم قورتش بدم😍😍
امیدوارم دوست داشته باشید یادتون نره نظر بدید کامنت نشه فراموش
ممنونم کیوتیام😊
۷.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.