فصل دوم پارت پنج
بعدرفتم سمت اتاق که یه دفعه دلم درد گرفت خیلی عجیب درد داشتم اما سعی کردم سرو صدا نکنم تا چانیول بیدار نشه خودمو رسوندم به تخت و روش دراز کشیدم عزیز مامانی آروم باش ترو خدا آییییی دلم ای بچه چی شد یه دفعه تا الان که درد نداشتم حالت خوب بودبچه خوبی بودی چیشد یه دفعه شروع کردی به اذیت کردن من آیییییی دلم کم کم دردش بیشتر میشد واقعا دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم با صدای بلند ناله میکردم
از زبون چانیول:توی خواب بودم که یهو با صدای گریه مانندی از خواب بیدار شدم سریع رفتم سمت اتاق
از زبون مین سو:
یهویی چانیول اومد داخل
چانیول:چیشده حالت خوبه چرا اینجوری شدی
مین سو:من نمیدونمممممم آیییییی الان وقت سوال پرسیدن نیست دارم میمیرم از درد
چانیول:ببینم نکنه بچه داره به دنیا میاد
مین سو:نمیدونم😭😭😭😭😭
چانیول:گریه نکن آروم باش بزار کمکت کنم آماده شی بریم بیمارستان
چانیول کمکم کرد آماده شم بعد منو برد داخل ماشین واقعا نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم رسیدیم بیمارستان چانیول رفت داخل و با چند تا پرستار و با یه دکتر اومد کمکم کردن بشینم روی ویچر بعد منو بردن آماده کردن برای اتاق عمل وقتی صدای دکترو شنیدم که گفت سریع ببریدش اتاق عمل هم ترسیدم و هم خوشحال شدم که از شر این درد لعنتی راحت میشم چانیول اومد کنارم
مین سو:چانیول 😭😭من میترسم
چانیول دستمو گرفت
چانیول:نترس عزیزم من نمیزارم براتون اتفاقی بیفته نگران نباش
سرمو تکون دادم و بعد دیگه منو بردن اتاق عمل
از زبون چانیول:
اونو بردن اتاق عمل خوشحالی شدیدی وجودمو گرفته بود چون میتونستم دیگه بچمو بغلش کنم و نگرانی حال مین سو دوباره منو کمی از اون شادی دور میکرد تقریبا۱۰دقیقه ای یا شاید بیشتر میشد که اونو بردن اتاق عمل پشت در اتاق من بیقرار بودم و فقط منتظر بودم نمیتونستم یه جا منتظر بمونم همش راه میرفتم و بیقرار بودم...
ادامه دارد
وایییی خدااا الهیی چانی داره بابا میشه 😍😍😍😍
خوب دیگه اینم از این قسمت امیدوارم دوست داشته باشید اگه غلط املایی یا اشتباه تایپی وجود داشت ببخشیددیگه
منتظر نظرهاتون هستم کامنت یادتون نره ممنونم کیوتیام😊
از زبون چانیول:توی خواب بودم که یهو با صدای گریه مانندی از خواب بیدار شدم سریع رفتم سمت اتاق
از زبون مین سو:
یهویی چانیول اومد داخل
چانیول:چیشده حالت خوبه چرا اینجوری شدی
مین سو:من نمیدونمممممم آیییییی الان وقت سوال پرسیدن نیست دارم میمیرم از درد
چانیول:ببینم نکنه بچه داره به دنیا میاد
مین سو:نمیدونم😭😭😭😭😭
چانیول:گریه نکن آروم باش بزار کمکت کنم آماده شی بریم بیمارستان
چانیول کمکم کرد آماده شم بعد منو برد داخل ماشین واقعا نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم رسیدیم بیمارستان چانیول رفت داخل و با چند تا پرستار و با یه دکتر اومد کمکم کردن بشینم روی ویچر بعد منو بردن آماده کردن برای اتاق عمل وقتی صدای دکترو شنیدم که گفت سریع ببریدش اتاق عمل هم ترسیدم و هم خوشحال شدم که از شر این درد لعنتی راحت میشم چانیول اومد کنارم
مین سو:چانیول 😭😭من میترسم
چانیول دستمو گرفت
چانیول:نترس عزیزم من نمیزارم براتون اتفاقی بیفته نگران نباش
سرمو تکون دادم و بعد دیگه منو بردن اتاق عمل
از زبون چانیول:
اونو بردن اتاق عمل خوشحالی شدیدی وجودمو گرفته بود چون میتونستم دیگه بچمو بغلش کنم و نگرانی حال مین سو دوباره منو کمی از اون شادی دور میکرد تقریبا۱۰دقیقه ای یا شاید بیشتر میشد که اونو بردن اتاق عمل پشت در اتاق من بیقرار بودم و فقط منتظر بودم نمیتونستم یه جا منتظر بمونم همش راه میرفتم و بیقرار بودم...
ادامه دارد
وایییی خدااا الهیی چانی داره بابا میشه 😍😍😍😍
خوب دیگه اینم از این قسمت امیدوارم دوست داشته باشید اگه غلط املایی یا اشتباه تایپی وجود داشت ببخشیددیگه
منتظر نظرهاتون هستم کامنت یادتون نره ممنونم کیوتیام😊
۱۱.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.