پارت
پارت۱۳
سرمش تموم شد و با اجونگ به سمت در خروجی رفتن که جونگکوک از پشت گفت
جونگکوک:خانما میخواین ببرمتون
ماکیا با نگاهی که به اجونگ انداخت اجونگ سریع به جونگکوک گفت
اجونگ:ماشین داریم نیازی نیست خودتونو به زحمت بندازید
جونگکوک:خب پس این کارت منه نظرتون چیه داشته باشیدش اگر کاری داشتید براتون انجام میدم
اجونگ کارت و گرفت و بایه تشکر به صحبت پایان داد و با ماکیا به سمت خونه راه افتادن
جونگکوک:هیون وو
هیون وو:بله ارباب
جونگکوک:ببین اون دختر کجا کار و کجا زندگی میکنه اسمش پارک میونه
هیون وو:چشم ارباب
ماکیا نگران بود که نکنه جونگکوک همه چی رو بفهمه پس به همه سپرد که اگر کسی راجبش پرس و جو کرد بگن که اسمش میونه و موفق هم شد جونگکوک و گول بزنه
ماکیا:اجونگ بنظرت باید چیکار کنم
اجونگ:بنظرم سعی کن مخشو بزنی
ماکیا:چرا
اجونگ:خب معلومه اونطوری میتونی کلی اطلاعات بدست بیاری و حتی میتونی خواهرت و نجات بدی
ماکیا:راست میگی ولی اگر نشد چی
اجونگ:حالا اگر شد چی بیا به چیزای خوب فکر کنیم
ماکیا:ولی من چطور باید باهاش ارتباط بگیرم اون مافیاست
اجونگ:کارتش و به ما داده بعدم تو بخاطر درمانت هرازگاهی میری بیمارستان پیش دکتر و میدونیکه جونگکوک همیشه اونجاست
ماکیا:پس از این روش باید وارد عمل بشم
اجونگ:اهوم بیا به چیزای خوب فکر کنیم
ماکیا:باشه
ماکیا خیلی دلش میخواست برادرش و ببینه پس
بعد از کارش به بیمارستان رفت
ماکیا:ببخشید خانم
سوآ :بله(سوآ پرستاره)
ماکیا:من میخوام به اتاق ۵۰۵ برم میشه هروقت اون آقایی که همش میان بیمارستان اومدن به من سریع خبر بدین تا از اتاق بیرون بیام
سوآ:حتما خیالتون راحت
ماکیا:ممنون
ماکیا وارد اتاق جیمین شد و در اون حالت دیدن برادرش براش عذاب آور و دردناک بود
ماکیا:اوپا چی شده اخه چرا شما به این روز افتادین اگر میدونستم با رفتن من این اتفاقا میوفته هیچ وقت نمیرفتم خواهش میکنم خوب شو من الان خیلی تنهام
.......................
سرمش تموم شد و با اجونگ به سمت در خروجی رفتن که جونگکوک از پشت گفت
جونگکوک:خانما میخواین ببرمتون
ماکیا با نگاهی که به اجونگ انداخت اجونگ سریع به جونگکوک گفت
اجونگ:ماشین داریم نیازی نیست خودتونو به زحمت بندازید
جونگکوک:خب پس این کارت منه نظرتون چیه داشته باشیدش اگر کاری داشتید براتون انجام میدم
اجونگ کارت و گرفت و بایه تشکر به صحبت پایان داد و با ماکیا به سمت خونه راه افتادن
جونگکوک:هیون وو
هیون وو:بله ارباب
جونگکوک:ببین اون دختر کجا کار و کجا زندگی میکنه اسمش پارک میونه
هیون وو:چشم ارباب
ماکیا نگران بود که نکنه جونگکوک همه چی رو بفهمه پس به همه سپرد که اگر کسی راجبش پرس و جو کرد بگن که اسمش میونه و موفق هم شد جونگکوک و گول بزنه
ماکیا:اجونگ بنظرت باید چیکار کنم
اجونگ:بنظرم سعی کن مخشو بزنی
ماکیا:چرا
اجونگ:خب معلومه اونطوری میتونی کلی اطلاعات بدست بیاری و حتی میتونی خواهرت و نجات بدی
ماکیا:راست میگی ولی اگر نشد چی
اجونگ:حالا اگر شد چی بیا به چیزای خوب فکر کنیم
ماکیا:ولی من چطور باید باهاش ارتباط بگیرم اون مافیاست
اجونگ:کارتش و به ما داده بعدم تو بخاطر درمانت هرازگاهی میری بیمارستان پیش دکتر و میدونیکه جونگکوک همیشه اونجاست
ماکیا:پس از این روش باید وارد عمل بشم
اجونگ:اهوم بیا به چیزای خوب فکر کنیم
ماکیا:باشه
ماکیا خیلی دلش میخواست برادرش و ببینه پس
بعد از کارش به بیمارستان رفت
ماکیا:ببخشید خانم
سوآ :بله(سوآ پرستاره)
ماکیا:من میخوام به اتاق ۵۰۵ برم میشه هروقت اون آقایی که همش میان بیمارستان اومدن به من سریع خبر بدین تا از اتاق بیرون بیام
سوآ:حتما خیالتون راحت
ماکیا:ممنون
ماکیا وارد اتاق جیمین شد و در اون حالت دیدن برادرش براش عذاب آور و دردناک بود
ماکیا:اوپا چی شده اخه چرا شما به این روز افتادین اگر میدونستم با رفتن من این اتفاقا میوفته هیچ وقت نمیرفتم خواهش میکنم خوب شو من الان خیلی تنهام
.......................
- ۳.۶k
- ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط