فیک جداناپذیر پارت 65
فیک جداناپذیر پارت 65
از زبان ات
سعی کردم دستاشو که دورم حلقه زده بودن و منو موقعیت امنی نگه داشته بودنو جدا کنم وقتی برگشتم سمتش با دستاش دو طرف صورتمو قاب کردن
جونگ کوک: نمی تونم مجبورت کنم صبر می کنم تا خودت پیش قدم بشی و برای بودن در کنارم درخواست کنی
با وجود اینکه از صبر کردن خسته شدم با وجود اینکه هر بار یه نفرم حال خوشمو خراب میکنه و نا امیدم میکنه با وجود همه ی اینا فقط بخاطر تو یکم دیگه هم صبر می کنم تا خودت خودتو بهم تقدیم کنی
ات: جونگ کوک... تو واقعاً عاشقمی یعنی واقعاً منو از ته جود می خوای؟
جونگ کوک بیشتر سمتم خم شد طوری که می تونستم تصویرمو تو عمق مردمک چشماش ببینم
جونگ کوک: تو حتی نمیتونی فکرشو بکنی که حاضرم بخاطرت بخاطر اینکه چقدر عاشقتم و برام ارزش داری بمیرم یا حتی آدم بکشم
با شنیدن مرگ چشمام چهارتا شد
ات: نه نباید بمیری یا کسی رو بخاطرم بکشی تو نباید برات اتفاقی بیافته یا کسی رو بکشی اینو بهم قول بده که تا آخر عمر تا آخرش کنارم میمونی
جونگ کوک: می دونی که به عنوان رئیس مافیا ها نمی تونم اینو بهت قول بدم همیشه خطر همراهمه همچنین همراه کسایی که در اطراف من هستن...
از اینکه برای خودم اتفاقی بیوفته یا بمیرم ناراحت نیستم اما از اینکه کسایی که دوستشون دارم رو ترک کنه منم یا اونایی که دوستشون دارم ترکم کنن نگرانم
ات: نه نه جونگ کوک خواهش میکنم نباید یه روزی ترکم کنی نباید از پیشم بری خواهش می کنم مراقب خودت باش و خودتو تو خطر ننداز اینو بهم قول بده جونگ کوک قول بده که ترکم نمی کنی
جونگ کوک: باشه بهت قول میدم (مجبوری فقط برای اینکه دل ات رو نشکنه و نگران خودش نکنه)
پیشونی هامونو متقابل هم رو به هم قرار دادیم برای چند ثانیه سعی کردم همه چی رو فراموش کنم و فقط همه چی رو به دست سرنوشتی که برامون رقم زده بود سپردم خوب یا بد باید باهاش بجنگم
جونگ کوک: من الان تو مرکز تمرکز روی این مسئلم که چی باعث میشه تو باهاش راحت تر باشی
ات: من فقط می خوام با تو باشم این تنها چیزیه که می خوام تنها چیزی که باعث میشه راحت باشم اینکه کنار تو باشم چون تو هیچ وقت مجبورم نمی کنی...
من برای هر چی که تو بخوای آمادم فقط ازت می خوام یکم دیگه فقط...یکم دیگه صبر کنی
تو همین حین یدفه صدای میلی از پشت سرمون اومد
اومد پیشمون و گفت: اگه مزاحمتون شدم معذرت می خوام نمی خواستم حال خوشتونو خراب کنم
ات: نه اصلأ خودتو ناراحت نکن ما هم دیگه می خواستیم برگردیم پیشتون
یه نگاه ریزی به جونگ کوک کردم که میلی گفت: میبینم که جاسمین ازت خوشش اومده چون کنارت هم آرومه
همچنان نگاهای من و جونگ کوک به هم قفل بود که میلی گفت: نه فکر می کنم واقعاً بد موقع مزاحمتون شده بودم...
از زبان ات
سعی کردم دستاشو که دورم حلقه زده بودن و منو موقعیت امنی نگه داشته بودنو جدا کنم وقتی برگشتم سمتش با دستاش دو طرف صورتمو قاب کردن
جونگ کوک: نمی تونم مجبورت کنم صبر می کنم تا خودت پیش قدم بشی و برای بودن در کنارم درخواست کنی
با وجود اینکه از صبر کردن خسته شدم با وجود اینکه هر بار یه نفرم حال خوشمو خراب میکنه و نا امیدم میکنه با وجود همه ی اینا فقط بخاطر تو یکم دیگه هم صبر می کنم تا خودت خودتو بهم تقدیم کنی
ات: جونگ کوک... تو واقعاً عاشقمی یعنی واقعاً منو از ته جود می خوای؟
جونگ کوک بیشتر سمتم خم شد طوری که می تونستم تصویرمو تو عمق مردمک چشماش ببینم
جونگ کوک: تو حتی نمیتونی فکرشو بکنی که حاضرم بخاطرت بخاطر اینکه چقدر عاشقتم و برام ارزش داری بمیرم یا حتی آدم بکشم
با شنیدن مرگ چشمام چهارتا شد
ات: نه نباید بمیری یا کسی رو بخاطرم بکشی تو نباید برات اتفاقی بیافته یا کسی رو بکشی اینو بهم قول بده که تا آخر عمر تا آخرش کنارم میمونی
جونگ کوک: می دونی که به عنوان رئیس مافیا ها نمی تونم اینو بهت قول بدم همیشه خطر همراهمه همچنین همراه کسایی که در اطراف من هستن...
از اینکه برای خودم اتفاقی بیوفته یا بمیرم ناراحت نیستم اما از اینکه کسایی که دوستشون دارم رو ترک کنه منم یا اونایی که دوستشون دارم ترکم کنن نگرانم
ات: نه نه جونگ کوک خواهش میکنم نباید یه روزی ترکم کنی نباید از پیشم بری خواهش می کنم مراقب خودت باش و خودتو تو خطر ننداز اینو بهم قول بده جونگ کوک قول بده که ترکم نمی کنی
جونگ کوک: باشه بهت قول میدم (مجبوری فقط برای اینکه دل ات رو نشکنه و نگران خودش نکنه)
پیشونی هامونو متقابل هم رو به هم قرار دادیم برای چند ثانیه سعی کردم همه چی رو فراموش کنم و فقط همه چی رو به دست سرنوشتی که برامون رقم زده بود سپردم خوب یا بد باید باهاش بجنگم
جونگ کوک: من الان تو مرکز تمرکز روی این مسئلم که چی باعث میشه تو باهاش راحت تر باشی
ات: من فقط می خوام با تو باشم این تنها چیزیه که می خوام تنها چیزی که باعث میشه راحت باشم اینکه کنار تو باشم چون تو هیچ وقت مجبورم نمی کنی...
من برای هر چی که تو بخوای آمادم فقط ازت می خوام یکم دیگه فقط...یکم دیگه صبر کنی
تو همین حین یدفه صدای میلی از پشت سرمون اومد
اومد پیشمون و گفت: اگه مزاحمتون شدم معذرت می خوام نمی خواستم حال خوشتونو خراب کنم
ات: نه اصلأ خودتو ناراحت نکن ما هم دیگه می خواستیم برگردیم پیشتون
یه نگاه ریزی به جونگ کوک کردم که میلی گفت: میبینم که جاسمین ازت خوشش اومده چون کنارت هم آرومه
همچنان نگاهای من و جونگ کوک به هم قفل بود که میلی گفت: نه فکر می کنم واقعاً بد موقع مزاحمتون شده بودم...
۴۱.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.