تو مال منی

پارت ۵۰

که یهو یه نفر در اتاق رو زد

خدمتکار : آقای جئون شما اینجا هستین ( خدمتکار ها بابا بزرگ رو جئون بزرگ صدا میزنند و جونگ کوک رو جئون
خالی )

کوک دست از بوسیدن بر داشت و بدون دیدن چشمام سرش رو به سمت در برگردوند و به در نگاه کرد ولی چیزی نگفت

ا.ت : کم...

ا.ت میخواست حرف بزنه که دوباره لbای کوک روی لbای ا.ت قرار گرفت و دوباره میbوسید ا.ت با دستش به بدن کوک ضربه میزد اما بی فایده بود و کوک از جاش تکون نمیخورد

خدمتکار : آقا کسی اینجا نیست ولی صدای یه زن اومد ( پشت تلفن )

ب.ب :...

خدمتکار : چشم
خدمتکار : سلام اجوما کلید یدک کجاست ( پشت تلفن )

اجوما : ...

خدمتکار : بله ممنون ( پشت تلفن)

از زبان راوی

خدمتکار رفت تا کلید یدک رو بیاره تا ببین کسی داخل اتاق هست یا نه و وقتی کوک مطمئن شد که کسی دیگه به جز خودش و ا.ت نیست از bوسیدن ا.ت دست کشید
بعد از اینکه ولش کرد ا.ت حولش داد عقب

ا.ت : عوضی چی کار میکنی ( لبش رو پاک می‌کنه )

کوک : امممم لbت خیلی خوشمزس دوسش دارم ( پوزخند )

ا.ت : خیلی بی حیا و بی ادبی چند بار بگم ولم کن بزار زندگیم رو بکنم بزار برم دنبال آرزو هام بزار ....

کوک : بزارم چی

ا.ت : بزار بعد ازدواج هر کسی بره پی کار خودش این ازدواج الکیه چرا همش حس مالکیت رو من داری

کوک : کاری که میکنم درسته

ا.ت : اصلا هم درست نیست اصلا من دوست دارم خودم عاشق بشم و برای عشقم جون بدم من همیشه تصور میکردم یه ازدواج عالی با عشقم دارم ولی نمی‌دونستم قراره زوری باشه

کوک : یعنی چی چی داری میگی واسه خودت

ا.ت : همه حرف هام واضح و روشنه

کوک : تو چه بخوای چه نخوای مال منی و هیچ کس حق نزدیک شدن به تو رو نداره وقتی که من هستم ( کمی عصبی )

ا.ت : چرا باید مال تو باشم تو کی هستی اصلا

کوک : شوهر آیندت

ا.ت : هه( پوزخند) تو هیچ کس من نیستی هیچ کس و هیچ چیز من نیستی

کوک : ا.ت داری سعی میکنی بری رو مخم ولی من به همه کارات عادت کردم

ا.ت : ولی من نه به هیچ یکی از کارات عادت نکردم

کوک : در طول زندگی عادت میکنی حالا هم دیگه خفه شو بیا بریم بیرون

ا.ت : تو برو من خودم میام

کوک : گفتم باهم بریم بیرون نه تکی تکی

ا.ت : مگه زوره

کوک : اره زوره دیگه خفه شو داری کلافم میکنی خفه ( عصبی و بلند )

از زبان راوی

ا.ت از داد کوک از شک یکم رفت عقب و داشت می‌لرزید دوباره حال ا.ت داشت بد میشد ولی سعی کرد حال خودش رو خوب کنه کوک پشتش رو به ا.ت کرد و گفت

کوک : بیرون منتظرتم

ولی جوابی نشنید

کوک : نشنیدم جوابت رو

ا.ت خیلی آروم گفت

ا.ت : کاشکی همین امروز یون سئوک من رو از دست تو و بابا بزرگم نجات بده ( خیلی آروم )

ولی این آرومی از گوش کوک پنهان نموند بر گشت سمت ا.ت

و یهو ...
دیدگاه ها (۲۰)

ساعت گذاشتن پارت فیک تو مال منی

تو مال منی

تو مال من ( پارت ۱۶ حذف شده بود )

تو مال منی

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط