p26
p26
با گریه رفتم خونه سوآ همه چیزو بهش گفتم
سوآ: خب چرا بهم نگفتی ازش خوشت میاد
ا/ت: توهم منو کنار زدی سوآ گفتی که تهیونگ و رینا بیشتر بیان تا منو تهیونگ
سوآ: ببخشید من
ا/ت: ایرادی نداره مهم نیست ولی دارم دیوونه میشم
تهیونگ
برگشتم خونه
تهیونگ: خاله من برگشتم ا/ت گفت چند روز خونه سوآ میمونه
پ: بیا
تهیونگ: چیشده خاله جون چرا گریه میکنی؟
م: بیا بشین
تهیونگ: بگید سریع چیشده قلبم داره میاد تو دهنم
م: قول بده از ما متنفر نشی
تهیونگ: این چه حرفیه خاله جون
تروخدا بگید
م: 14 ساله پیش که اومدی مامانت پیدات کرد اومد پیش من گفت که از ما میخواد از تو مراقبت کنیم
تهیونگ: خب
م: ماهم قبول کردیم گفت چند سال بعد میان دنبالت اونا الان زنگ زدن گفتن میخوان بیان ببرنت
تهیونگ: مامان و بابام
م: اره گفت میخوان برن خارج و میخوان تو باهاشون بری
تهیونگ: من؟
م: اره هر تصمیمی بگیری ما پشتتیم
تهیونگ: باید فک کنم کی میخوان برن
م:هفته دیگه
تهیونگ: من میرم استراحت کنم
م: باشه
دو روز بعد
م: چرا به ا/ت هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
تهیونگ: من بهش پیام دادم خدافظی کردم جوابمو داد خب دیگه
پ؛ راننده اومد
تهیونگ: خاله جون لطف کن گریه نکن
پ: خودتم که داری گریه میکنی
تهیونگ: عمو خیلی سخته دلم نمیخواد برم
پ: پیشمون بمون
تهیونگ: خیلی دلم میخواد اما نمیتونم بعد از اینکا برگشتم حتما میام هفته هفت روزه 5 روز اینجا 2 روز اونجا شما همیشه اولویت من هستید
پ: کاش ا/ت هم بود
کسی نمیدونه که من بخاطر ا/ت میرم که فقط فراموشش کنم
پ: اگه بود که نمیزاشت بری
تهیونگ: خاله عمو خیلی خیلی ممنونم یه دنیا ممنونم که روزهای خوبی برام ساختین خدافظ
م: مراقب خودت باش خدافظ
پ: خدافظ
راننده: بیا
تهیونگ: اومدم
{علامت مامان تهیونگ(م.ت) علامت بابای تهیونگ(پ.ت)}
یک ساعت بعد
راننده: بفرمایید
تهیونگ؛ بله ممنون
یه خونه بزرگ بود شبیه قصری بود رفتیم داخل
م.ت: خوش اومدی پسرم
تهیونگ: ممنون
پ.ت: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام
م.ت: یادت میاد
تهیونگ: نه یادم نمیاد
پ.ت: مهم نیست امیدوارم باهم از این به بعد کلی خاطره های فراموش نشدنی داشته باشیم زندگی جدیدی بسازیم
م.ت: اره هرچی هم بخوای اینجا هست
تهیونگ: درسته اینجا بزرگه همه چیز هم هست ولی خونه عمو خاله یه چیز دیگه بود
پ.ت: فراموشش کن
تهیونگ؛ فراموش نمیکنم چیز کمی نبود
م.ت؛ پسرم تو یه برادری که از خودت بزرگتره داری وقتی که با خودمون بودی خارج بود
تهیونگ: کجاست؟
تهجون: سلام برادر عزیزم
تهیونگ: سلام تهیونگ هستم
تهجون: منم تهجون هستم استاد رقص خوشبختم
تهیونگ: منم همینطور تو باهامون سفر رو میای
تهیجون: متاسفانه نه ولی میام یه هفته دوباره برمیگردم
تهیونگ: باشه
#فیک
#سناریو
با گریه رفتم خونه سوآ همه چیزو بهش گفتم
سوآ: خب چرا بهم نگفتی ازش خوشت میاد
ا/ت: توهم منو کنار زدی سوآ گفتی که تهیونگ و رینا بیشتر بیان تا منو تهیونگ
سوآ: ببخشید من
ا/ت: ایرادی نداره مهم نیست ولی دارم دیوونه میشم
تهیونگ
برگشتم خونه
تهیونگ: خاله من برگشتم ا/ت گفت چند روز خونه سوآ میمونه
پ: بیا
تهیونگ: چیشده خاله جون چرا گریه میکنی؟
م: بیا بشین
تهیونگ: بگید سریع چیشده قلبم داره میاد تو دهنم
م: قول بده از ما متنفر نشی
تهیونگ: این چه حرفیه خاله جون
تروخدا بگید
م: 14 ساله پیش که اومدی مامانت پیدات کرد اومد پیش من گفت که از ما میخواد از تو مراقبت کنیم
تهیونگ: خب
م: ماهم قبول کردیم گفت چند سال بعد میان دنبالت اونا الان زنگ زدن گفتن میخوان بیان ببرنت
تهیونگ: مامان و بابام
م: اره گفت میخوان برن خارج و میخوان تو باهاشون بری
تهیونگ: من؟
م: اره هر تصمیمی بگیری ما پشتتیم
تهیونگ: باید فک کنم کی میخوان برن
م:هفته دیگه
تهیونگ: من میرم استراحت کنم
م: باشه
دو روز بعد
م: چرا به ا/ت هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
تهیونگ: من بهش پیام دادم خدافظی کردم جوابمو داد خب دیگه
پ؛ راننده اومد
تهیونگ: خاله جون لطف کن گریه نکن
پ: خودتم که داری گریه میکنی
تهیونگ: عمو خیلی سخته دلم نمیخواد برم
پ: پیشمون بمون
تهیونگ: خیلی دلم میخواد اما نمیتونم بعد از اینکا برگشتم حتما میام هفته هفت روزه 5 روز اینجا 2 روز اونجا شما همیشه اولویت من هستید
پ: کاش ا/ت هم بود
کسی نمیدونه که من بخاطر ا/ت میرم که فقط فراموشش کنم
پ: اگه بود که نمیزاشت بری
تهیونگ: خاله عمو خیلی خیلی ممنونم یه دنیا ممنونم که روزهای خوبی برام ساختین خدافظ
م: مراقب خودت باش خدافظ
پ: خدافظ
راننده: بیا
تهیونگ: اومدم
{علامت مامان تهیونگ(م.ت) علامت بابای تهیونگ(پ.ت)}
یک ساعت بعد
راننده: بفرمایید
تهیونگ؛ بله ممنون
یه خونه بزرگ بود شبیه قصری بود رفتیم داخل
م.ت: خوش اومدی پسرم
تهیونگ: ممنون
پ.ت: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام
م.ت: یادت میاد
تهیونگ: نه یادم نمیاد
پ.ت: مهم نیست امیدوارم باهم از این به بعد کلی خاطره های فراموش نشدنی داشته باشیم زندگی جدیدی بسازیم
م.ت: اره هرچی هم بخوای اینجا هست
تهیونگ: درسته اینجا بزرگه همه چیز هم هست ولی خونه عمو خاله یه چیز دیگه بود
پ.ت: فراموشش کن
تهیونگ؛ فراموش نمیکنم چیز کمی نبود
م.ت؛ پسرم تو یه برادری که از خودت بزرگتره داری وقتی که با خودمون بودی خارج بود
تهیونگ: کجاست؟
تهجون: سلام برادر عزیزم
تهیونگ: سلام تهیونگ هستم
تهجون: منم تهجون هستم استاد رقص خوشبختم
تهیونگ: منم همینطور تو باهامون سفر رو میای
تهیجون: متاسفانه نه ولی میام یه هفته دوباره برمیگردم
تهیونگ: باشه
#فیک
#سناریو
۲۱.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.