ادامه پارت

ادامه پارت 92
بهش گفتم بیا باید با هم حرف بزنیم پشت سرم راه افتاد و هنوز هم من به صدای کفش های پاشنه بلند این زن عادت نکرده بودم و روی اعصابم بود وقتی پیشه اهورا رسیدیم من کنار اهورا نشستم و کیمیا درست رو به روی ما.

اهورا شروع کرد به حرف زدن رو بهش گفت که مادرم داره میاد اینجا و قراره یه چند روزی رو اینجا بمونه تو باید بری خونه خودت هر وقت که مادرم رفت خبر میدم که برگردی کیمیا که دقیق به حرفاش گوش می کرد کمی مکث کرد و بعد با صدای بلندی خندید و گفت
_بهونه بهتر از این برای اینکه منو از اینجا بفرستید برم پیدا نکردی؟
اهورا عصبی گفت
_ بهونه چیه میگم مادرم داره میاد این جا نمیشه تو این جا باشی میفهمی؟
کیمیا کمی خودشو جلوتر کشید و گفت
_ من با این حرفا خام نمیشم قرارم نیست از اینجا تکون بخورم چون اگه برم مطمئن باشین دفعه بعدی در کار نیست و دیگه هیچ وقت نمیتونین روی بچه تون و هم ببینید.
#wallpaper #عکس_نوشته_عاشقانه #ایده #فردوس_برین #عکس_نوشته #جذاب #خلاقیت #هنر #عاشقانه #FANDOGHI #رمضان_کریم🌙🌹🍃
دیدگاه ها (۳)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت93 #جلد_دوماهورا عصبانی از جاش بلند شد ...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت94 #جلد_دومسرمو روی سینه اش گذاشت و گفت...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت92 #جلد_دومچند روزی به همین منوال گذشت ...

ادامه پارت 91 خنده مسخره روی صورتش جا خوش کرد و گفت_ دلتو به...

پارت دو

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: آه، این چیه؟ ولی نمی‌فهمم… آه، باتری ...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰اوکی~! لطفاً بهم بگید~! چطوری شروع کنم؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط