ویو جنا

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۵
[ویو جنا].

نو خورشید که بالا امده بود داشت ازیتم میکرد .
برگشتم سمت دیگه که دیدنم اون طرفم جونگکوک.
از ایننه رو سقف به خودم زول زدم.
خیلی احمقی دختر...
تموم شد.
شدی زندانی این شیطان.

تا خوده الان بیدار بودم و پلک رو هم نزاشتم.
امشب و پییزی بهم نگفت ولی گفت که تا بیشتر از این سگ نشده از فردا شب دختر خوبی باشم.

و حتی روشن کرد برام که درسته ما الکی زن و شوهریم و حسی بینمون نیست.
یعنی اینکه من زنش و قفط باید بهش سرویس بدم
بالاخره زن گرفته دیگه چییزه بهتری انتظار نباید داشته باشه.
اونم از زنی که فقط نراقب یه بچه باشه؟
نه دیگه بالاخره تو خونه اینم اینم میتونه یه عقدنامه رو بکوبونه سرم و با زور گویی هر کاری میخواد بکنه.

اروم رو تخت نشستم.
به سمت اتاق الیا رفتم و اروم در و باز کردم.
با یه عروسک بزرگ تر از خودش تو بغلش خواب بود.

پایین تختش نشستم و سرم رویه دستام رویه تخت گزاشتم و بهش نگاه کردم.
امدم که یکی و از حسایه بد بی کسی دور کنم.
ولی چرا الان خودم یه احمق.
بازنده.
یه بی کس و کار بد بختم؟
انقدر بهش زول زدم و فکرایه مختلف کردم که دیگه چشمام گرم شد.

________
ساعت ۶ بعد از ظهر بود که تو اتاق به حالم خودم نشسته بودم.
یاعت ۵ از خواب بیدار شدم و دیدم که تو اتاق جونگکوکم.
اون خودش من و اورده بود.

صدایه در امد.

جنا: بله!؟
رامی: میشه بیام تو؟
جنا: اره بفرما...

در و باز کرد و با یه خنده امد سمتم.
این پقدر خوش خنده بود برعکس داداش دیوونش.
کنارم نشست.

رامی: چطوری!؟؟
جنا: خوبمم.
رامی: چرا نیومدی پایین؟برایه ناهار صبحونه؟
جنا: اها ، دیشب نخوابیدم.صبح خوابیدم و یه ساعته بیدار شدم.
رامی: اها..پس یچییزی میخوری؟!.
جنا: امم نه میل ندارم.

باشه ایی گفت و دراز کشید .
جنا: چخبر؟!
رامی: خبر که زیاده..ولی چون تو زن جونگکوکی بهت نمیگم.چون میری بهش میگی
جنا: وا،من مگه خول شدم با اون غول بیابونی حرف بزنم!؟

یکم تعحب کرد و خندید.
رامی: میبینم دختری هستی که گول اون و نخورده.

اتفاقا یکیم که بد جور گولش و خورده.

رامی: پس بزار بگم...تهیونگ و که میشناسی ،برادر ناتنیم..من انقدر این بَشَرو دوست دارمممم
جنا: میدونم..معلومه..
رامی: اره خلاصه که وقتی فهمیدم داره برمیگرده تو کونم عروسی بود،ولی میبینی تروخدا؟جونگکوک انکار اون پسر بد بخت گناه کبیره کرده.همش برام تط و نشون میکشه..
جنا: پرا با تهیونگ مشکل داده!؟
رامی: جنا جون بخدا این و خودش باید بهت بگه من بگم میکشتم.
جنا: اها باشه.
رامی شروع کرد با کلی انرژی درباره تهیونگ حرف زدم.
دیدگاه ها (۶)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۸[ویو جنا].با بوسه ایی که رو ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۹[ویو جنا]._ خجالت نمیکشید؟مگ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۴[ویو جنا]که با دیدن انواع نی...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۳[ویو جنا]کوک: شبت بخیر ماه ک...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

"شراب سرخ" Part: ⁸ویو جنا یهو گرفت از بازوم تا نیوفته....اما...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۸"ویو جنا".امد داخل و در و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط