رمان ازدواج اجباری
#ازدواج_اجباری_پارت_۱۳
معلوم بود جاهای زیادی داشت.
رو به خدمتکاری کردم:
_میخوام عمارت رو بگردم
+بله خانم
طبقه اول سالن بزرگی داشت
هر کدوم از اتاق هارو گشتم
بیشتریاشون لباس و ساعت و...
بود.
طبقه اول همه اتاق ها پر بود
طبقه دوم رو دونه به دونه اتاق هارو گشتم
طبقه دوم همه اتاق های خدمتکارا بود
آرشام هوای خدمتکارا رو هم داشت
تعریفشو از خدمتکاری که
همراهیم میکرد میشنیدم
ظاهرا همه اتاق ها با امکانات هستن
آرشام یک اتاق خصوصی داره
که کسی جرئت نمیکنه پاهاشو بزاره اونجا
در طبقه سوم
همه اتاق ها خالی بود
یه اتاقم که خدمتکار اصرار داشت
کسی نباید داخل بره
میتونم توی طبقه سوم بمونم بیشتر اتاق ها خالی بود و برای مهمان بود.
با کمک چند خدمتکار
اتاقی در طبقه سوم رو تمیز کردیم.
وسایل هم زود سفارش دادم و
چیدیم
اتاق زیبایی شده بود
چشمام برقی زد
ساعت رو نگاه کردم
۱۲ شب شده بود
با تعجب به خدمتکارا نگاهی کردم
همه خسته بودن.
_میتونید برید استراحت کنید ممنونم
همه به سمت اتاقاشون راه افتادن
منم به اتاقی که درست کرده بودم
آرشام رو یادم رفته بود
یک دفعه نگاهم به در اتاق آرشام افتاد درست رو به روم بود
دوست داشتم بدونم چیه که نمیزاره کسی داخل شه
جلو رفتم و قفلی که روی در بود رو باز کردم
دستگیره رو فشار دادم...
ی پارت دیگ🙂😅
کپی و اصکی ممنوع
معلوم بود جاهای زیادی داشت.
رو به خدمتکاری کردم:
_میخوام عمارت رو بگردم
+بله خانم
طبقه اول سالن بزرگی داشت
هر کدوم از اتاق هارو گشتم
بیشتریاشون لباس و ساعت و...
بود.
طبقه اول همه اتاق ها پر بود
طبقه دوم رو دونه به دونه اتاق هارو گشتم
طبقه دوم همه اتاق های خدمتکارا بود
آرشام هوای خدمتکارا رو هم داشت
تعریفشو از خدمتکاری که
همراهیم میکرد میشنیدم
ظاهرا همه اتاق ها با امکانات هستن
آرشام یک اتاق خصوصی داره
که کسی جرئت نمیکنه پاهاشو بزاره اونجا
در طبقه سوم
همه اتاق ها خالی بود
یه اتاقم که خدمتکار اصرار داشت
کسی نباید داخل بره
میتونم توی طبقه سوم بمونم بیشتر اتاق ها خالی بود و برای مهمان بود.
با کمک چند خدمتکار
اتاقی در طبقه سوم رو تمیز کردیم.
وسایل هم زود سفارش دادم و
چیدیم
اتاق زیبایی شده بود
چشمام برقی زد
ساعت رو نگاه کردم
۱۲ شب شده بود
با تعجب به خدمتکارا نگاهی کردم
همه خسته بودن.
_میتونید برید استراحت کنید ممنونم
همه به سمت اتاقاشون راه افتادن
منم به اتاقی که درست کرده بودم
آرشام رو یادم رفته بود
یک دفعه نگاهم به در اتاق آرشام افتاد درست رو به روم بود
دوست داشتم بدونم چیه که نمیزاره کسی داخل شه
جلو رفتم و قفلی که روی در بود رو باز کردم
دستگیره رو فشار دادم...
ی پارت دیگ🙂😅
کپی و اصکی ممنوع
۵.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.