چشم های قشنگ تو
#part7
چشم های قشنگ تو✨
وارد پاساژ شدیم محراب و مهشاد باهم رفتن تو یه مغازه متین و نیکا گرم حرف زدن بودن لباسی توجه همو جلب کرد رفتم داخل مغازه ارسلان داشت باهام میومد
دلم میخواست محکم بکوبم تو صورتش اه اه چقدر از این بشر بدم میاد
دیانا:سلام
فروشنده:سلام خیلی خوش اومدید
دیانا:میشه این مانتو رو پرو کنم؟
فروشنده:بله حتما
پرو کردم خودمو تو آینه نگاه کردم لبخندی زدمو به سمت صندوق رفتم
فروشنده :حساب شده
دیانا:اشتباه شده من الان اومدم
فروشنده:همسرتون حساب کردن
دیانا:چیییییییییی همسرم؟
فروشنده:بله اون اقا
دیانا:ارسلااااااااان این چه کاری بود کردی؟
ارسلان:دوس داشتم
دیانا:چقدر پرویی تو!
ارسلان:بده حساب کردم؟
دیانا:مگه خودم فلجممم
ارسلان:من گفتم فلجی؟
دیانا:آرهههه
نیکا:چتونههههه صداتو بیار پایین دیانا
نگاهی به اطرافم انداختم همه داشتن نگامون میکردن
محراب: بیاین بریم کافه
نفس عمیقی کشیدم بیشتر از هر وقت دلم میخواست خفش کنم
ناهارمونو خوردیم و رفتیم خونه
چشم های قشنگ تو✨
وارد پاساژ شدیم محراب و مهشاد باهم رفتن تو یه مغازه متین و نیکا گرم حرف زدن بودن لباسی توجه همو جلب کرد رفتم داخل مغازه ارسلان داشت باهام میومد
دلم میخواست محکم بکوبم تو صورتش اه اه چقدر از این بشر بدم میاد
دیانا:سلام
فروشنده:سلام خیلی خوش اومدید
دیانا:میشه این مانتو رو پرو کنم؟
فروشنده:بله حتما
پرو کردم خودمو تو آینه نگاه کردم لبخندی زدمو به سمت صندوق رفتم
فروشنده :حساب شده
دیانا:اشتباه شده من الان اومدم
فروشنده:همسرتون حساب کردن
دیانا:چیییییییییی همسرم؟
فروشنده:بله اون اقا
دیانا:ارسلااااااااان این چه کاری بود کردی؟
ارسلان:دوس داشتم
دیانا:چقدر پرویی تو!
ارسلان:بده حساب کردم؟
دیانا:مگه خودم فلجممم
ارسلان:من گفتم فلجی؟
دیانا:آرهههه
نیکا:چتونههههه صداتو بیار پایین دیانا
نگاهی به اطرافم انداختم همه داشتن نگامون میکردن
محراب: بیاین بریم کافه
نفس عمیقی کشیدم بیشتر از هر وقت دلم میخواست خفش کنم
ناهارمونو خوردیم و رفتیم خونه
۲.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.