چشم های قشنگ تو
#Part9
عشق مغرورم✨
چایی ریختم فلفلو برداشتم و ریختم تو چاییش و هم زدم😂ی لبخندی زدمو سینی گذاشتم جلوش اولین قلوب رو که خورد صورتش قرمز شد شروع کردم به خندیدم که با عصبانیت دوید دنبالم داشتم دور پذیرایی میچرخیدم عقب عقب میدویدم و میخندیدم که پام گیر کرد به پایه مبل و خوردم زمین ارسلانم تعادلشو از دست داد و افتاد روم فاصله زیادی باهم نداشتیم نفسش به صورتم میخورد تاحالا به چشماش دقت نکرده بودم چشمای مشکی مظلوم دقیقا متضاد اخلاقش بود🙂
بعد چند ثانیه به خودم اومدم و کنارش زدم که صدای زنگ بلند شد
ارسلان:چقدر چشمای قهوه ایش قشنگ بود به صورتش میومد اهههه این فکرا رو کنار زدمو بلند شدم
عشق مغرورم✨
چایی ریختم فلفلو برداشتم و ریختم تو چاییش و هم زدم😂ی لبخندی زدمو سینی گذاشتم جلوش اولین قلوب رو که خورد صورتش قرمز شد شروع کردم به خندیدم که با عصبانیت دوید دنبالم داشتم دور پذیرایی میچرخیدم عقب عقب میدویدم و میخندیدم که پام گیر کرد به پایه مبل و خوردم زمین ارسلانم تعادلشو از دست داد و افتاد روم فاصله زیادی باهم نداشتیم نفسش به صورتم میخورد تاحالا به چشماش دقت نکرده بودم چشمای مشکی مظلوم دقیقا متضاد اخلاقش بود🙂
بعد چند ثانیه به خودم اومدم و کنارش زدم که صدای زنگ بلند شد
ارسلان:چقدر چشمای قهوه ایش قشنگ بود به صورتش میومد اهههه این فکرا رو کنار زدمو بلند شدم
۱.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.