🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۹۹ اگه هم بخواد به آرشین پیشن
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۹۹ #اگه هم بخواد به آرشین پیشنهادازدواج بده من هیچ حرفی ندارم، چون میدونم خوشبختش میکنه. عرفانو خوب میشناسم اون روی خانوادش خیلی حساسه وهرکاری برای خانوادش انجام میده.. باتعریف کردن از عرفان منو عاشقتر میکرد..تودلم کلی به دختری که قراربود زن عرفان بشه حسادت کردم..میدونستم دارم خیانت دلی میکنم..بجایی اینکه دلمو وابسته ای امیربکنم..بیشترعاشق عرفانش میکردم..
[][][][]
به آسمون خیره شدم..ستاره ها درحال چشمک زدن بودن...کلافه بودم..توبالکن روی زمین دراز کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم..احساس سرما کل وجودمو پر کرده بود ولی نمیخواستم بیدارشم..تو خودم موچاله شدم بعداز چنددقیقه حس گرما به وجودم تزریق شدوبوی عطر آشنایی مشاممو پرکرد ...بوی عطرو به ریه هام نفوذ دادمو آروم چشمامو بازکردم..وقتی چشمم به آسمون پرستاره افتادفهمیدم تو بالکن خوابم برده ..پتو روم بود ویه بالش زیر سرم..ازجام بلند شدم.این برامن پراز آرامش بود..همه جارو نگاه کردم ولی اثری ازش نبود..باخودم فکر کردم ..یعنی خودش بود... اینجابود .نه بابا رویا توهم زدی...اگه توهمه پس این پتواین بالش این بوی عطر؟...حتما زن عمواینارو آورده..ولی اگه زن عمو بود بیدارم میکرد..یه حس قشنگ کل وجودمو پرکرد..لبخندی رولبم نشست وآروم گفتم:
-عرفان دوستت دارم..خیلی زیاد.کاش یه معجزه اتفاق بیفته وتو سهم من بشی.دوباره همونجا خوابیدم وپتورو روخودم کشیدم.
(عرفان)
از میله های بالکن آویزون بودم..به غلط کردن افتادم
-ای خدا مامان بزرگ صدبار گفت اینقدر فیلم هندی نبین آخر کاردستت میده ،بیا اینم نتیجش آویزون شدی اونم بخاطر،بایادآوری امیر شرمنده شدم وغم دوعالم روسرم آوارشد،عرفان تو داری چیکار میکنی تو به زن داداشت چشم داری.غیرتت کجارفته.باشنیدن حرف آروم رویا قلبم از تپش ایستاد.خدایاخودت بهم رحم کن ،ببین این بندت داره بامن چیکار میکنه،کمی بالا رفتم باز همونجا خوابیده بود،لبخندی زدم،
-رویاتو سهم من نیستی توبرامن عشق ممنوعه ای
جلودر حیاط قرار گرفتم وزنگ درو زدم
-کیه؟؟
-جهانبخشم
-بفرمایید داخل.
درحیاط بازشد. داخل شدمودروبستم،
-سلام
-سلام خوب هستین؟
-ممنون بفرماداخل
-پس مامانتون کجاست؟
-مامانو بابارفتن عیادت یکی ازفامیلامون بیمارستان بستریه
-انشالله که حاشون زود خوب بشع
-ممنون
-سروش خان تو اتاقشه؟
-آره
-بااجازه من برم پیشش از جام بلند شدموسمت اتاق سروش راه افتادم ،در اتاق روزدم کسی باز نکرد دستگیره رو فشار دادم..دربازشد داخل اتاق شدم،
-یاابالفضل پسره ای احمق بیا پایین داری چیکار میکنی
-برو بیرون کی به تو اجازه داد بیایی داخل،
-خودم به خودم اجازه دادم زود بیاپایین، آخه اینکاراچیه؟؟
-به تو مربوط نیست
نویسنده:S.m.a.E
[][][][]
به آسمون خیره شدم..ستاره ها درحال چشمک زدن بودن...کلافه بودم..توبالکن روی زمین دراز کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم..احساس سرما کل وجودمو پر کرده بود ولی نمیخواستم بیدارشم..تو خودم موچاله شدم بعداز چنددقیقه حس گرما به وجودم تزریق شدوبوی عطر آشنایی مشاممو پرکرد ...بوی عطرو به ریه هام نفوذ دادمو آروم چشمامو بازکردم..وقتی چشمم به آسمون پرستاره افتادفهمیدم تو بالکن خوابم برده ..پتو روم بود ویه بالش زیر سرم..ازجام بلند شدم.این برامن پراز آرامش بود..همه جارو نگاه کردم ولی اثری ازش نبود..باخودم فکر کردم ..یعنی خودش بود... اینجابود .نه بابا رویا توهم زدی...اگه توهمه پس این پتواین بالش این بوی عطر؟...حتما زن عمواینارو آورده..ولی اگه زن عمو بود بیدارم میکرد..یه حس قشنگ کل وجودمو پرکرد..لبخندی رولبم نشست وآروم گفتم:
-عرفان دوستت دارم..خیلی زیاد.کاش یه معجزه اتفاق بیفته وتو سهم من بشی.دوباره همونجا خوابیدم وپتورو روخودم کشیدم.
(عرفان)
از میله های بالکن آویزون بودم..به غلط کردن افتادم
-ای خدا مامان بزرگ صدبار گفت اینقدر فیلم هندی نبین آخر کاردستت میده ،بیا اینم نتیجش آویزون شدی اونم بخاطر،بایادآوری امیر شرمنده شدم وغم دوعالم روسرم آوارشد،عرفان تو داری چیکار میکنی تو به زن داداشت چشم داری.غیرتت کجارفته.باشنیدن حرف آروم رویا قلبم از تپش ایستاد.خدایاخودت بهم رحم کن ،ببین این بندت داره بامن چیکار میکنه،کمی بالا رفتم باز همونجا خوابیده بود،لبخندی زدم،
-رویاتو سهم من نیستی توبرامن عشق ممنوعه ای
جلودر حیاط قرار گرفتم وزنگ درو زدم
-کیه؟؟
-جهانبخشم
-بفرمایید داخل.
درحیاط بازشد. داخل شدمودروبستم،
-سلام
-سلام خوب هستین؟
-ممنون بفرماداخل
-پس مامانتون کجاست؟
-مامانو بابارفتن عیادت یکی ازفامیلامون بیمارستان بستریه
-انشالله که حاشون زود خوب بشع
-ممنون
-سروش خان تو اتاقشه؟
-آره
-بااجازه من برم پیشش از جام بلند شدموسمت اتاق سروش راه افتادم ،در اتاق روزدم کسی باز نکرد دستگیره رو فشار دادم..دربازشد داخل اتاق شدم،
-یاابالفضل پسره ای احمق بیا پایین داری چیکار میکنی
-برو بیرون کی به تو اجازه داد بیایی داخل،
-خودم به خودم اجازه دادم زود بیاپایین، آخه اینکاراچیه؟؟
-به تو مربوط نیست
نویسنده:S.m.a.E
۱۰۵.۹k
۰۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.