?this or that
This or that
Part²⁰
☆ات ویو☆
بعد از دادن کارت به تهیونگ به سمت کوچه خیابون رفتم توی راه بودم بیرون و نگاه نیکردم
نسیم بهاری با خورشیدی که در حال غروب بود راه رو برای ات خیلی زیبا کرده بو و ات هم دیگه توان دیدن این رو نداشت پس سریع به سمت یه رستوران رفت
مرده:خوش اومدید رزرو داشتید؟
ات:س..سلام خیر میخواستم ببینم کارمند نیاز ندارین؟
مرده:من چیزی نمیدونم بهتره با مدیر صحبت کنید
ات:خب خب میشه لطفا بهشون بگین
مرده:یه لحظه صبر کنید
مرده:آلو جناب پارک یه خانمی اومدن میگن کار نیاز دارن ما شغل خالی داریم؟
بله....بله چشم
بفرمایید داخل اتاق سمت چپی
ات:ممنون
.....
پارک:خوش اومدید
ات:مرسی ممنون
پارک:خب رزومه کارتتون رو دارین؟
(بچه ها چون من نمیدونم پرش زمانی میزارم)
☆پرش زمانی به بعد از مصاحبه☆
پارک:خب باهاتون تماس میگریم لطفا یه شماره تلفن بهم بدین
ات:بله چشم
بفرمایین
ات بعد از دادن شماره به سمت خونه راه افتاد
بعد از باز کردن در به سمت حموم رفت همین که اومد داخل بشه صدای در اومد
ات:پوففف اخه چی مزاحمین
اومدممممم
ات:بله بفر....
داداشییییی
یونگجو:ات شییی سلاممم
ات:بیا داخل چرا وایسادی؟
یونگجو:اومدم اومدم
وای خونه نقلی و باحالی داری...
ات:مرسی چیزی میخوای؟
یونگجو با تکن دادن سرش به ات فهموند که چیزی نمیخواد
یونگجو برادر ناتنی ات بود که یکسال ازش بزرگتر بود و برای تحصیل به خارج از کشور رفته بو خانواده ات همونطور که میدونین ات رو همینجوری دادن به تهیونگ برای همین ات اونا رو اصلا به چشم خانواده نمیدیده
مادر یونگجو و ات یکی بودن ولی پدرشون متفاوت و درواقع مادرشون هر.زه نبوده فقط بهش تجا.وز شده بود که مادر ات هم یونگجو رو دوست نداشته برای همین اونو ۶ سال،ی میفرستن خارج برای همین توضیح ندادم
ات:هوممم باشه
پیش من میمونیییی؟
سونگجو:تو بیا پیش من
ات:مگه خونه داری؟
یونگجو:الان یه پزشک موفقم
ات:ولی منکه خونه دارپ
یونگجو:اشکالش چیا یه مدت پیش من باش
ات:باشه
بفرماینن💖
Part²⁰
☆ات ویو☆
بعد از دادن کارت به تهیونگ به سمت کوچه خیابون رفتم توی راه بودم بیرون و نگاه نیکردم
نسیم بهاری با خورشیدی که در حال غروب بود راه رو برای ات خیلی زیبا کرده بو و ات هم دیگه توان دیدن این رو نداشت پس سریع به سمت یه رستوران رفت
مرده:خوش اومدید رزرو داشتید؟
ات:س..سلام خیر میخواستم ببینم کارمند نیاز ندارین؟
مرده:من چیزی نمیدونم بهتره با مدیر صحبت کنید
ات:خب خب میشه لطفا بهشون بگین
مرده:یه لحظه صبر کنید
مرده:آلو جناب پارک یه خانمی اومدن میگن کار نیاز دارن ما شغل خالی داریم؟
بله....بله چشم
بفرمایید داخل اتاق سمت چپی
ات:ممنون
.....
پارک:خوش اومدید
ات:مرسی ممنون
پارک:خب رزومه کارتتون رو دارین؟
(بچه ها چون من نمیدونم پرش زمانی میزارم)
☆پرش زمانی به بعد از مصاحبه☆
پارک:خب باهاتون تماس میگریم لطفا یه شماره تلفن بهم بدین
ات:بله چشم
بفرمایین
ات بعد از دادن شماره به سمت خونه راه افتاد
بعد از باز کردن در به سمت حموم رفت همین که اومد داخل بشه صدای در اومد
ات:پوففف اخه چی مزاحمین
اومدممممم
ات:بله بفر....
داداشییییی
یونگجو:ات شییی سلاممم
ات:بیا داخل چرا وایسادی؟
یونگجو:اومدم اومدم
وای خونه نقلی و باحالی داری...
ات:مرسی چیزی میخوای؟
یونگجو با تکن دادن سرش به ات فهموند که چیزی نمیخواد
یونگجو برادر ناتنی ات بود که یکسال ازش بزرگتر بود و برای تحصیل به خارج از کشور رفته بو خانواده ات همونطور که میدونین ات رو همینجوری دادن به تهیونگ برای همین ات اونا رو اصلا به چشم خانواده نمیدیده
مادر یونگجو و ات یکی بودن ولی پدرشون متفاوت و درواقع مادرشون هر.زه نبوده فقط بهش تجا.وز شده بود که مادر ات هم یونگجو رو دوست نداشته برای همین اونو ۶ سال،ی میفرستن خارج برای همین توضیح ندادم
ات:هوممم باشه
پیش من میمونیییی؟
سونگجو:تو بیا پیش من
ات:مگه خونه داری؟
یونگجو:الان یه پزشک موفقم
ات:ولی منکه خونه دارپ
یونگجو:اشکالش چیا یه مدت پیش من باش
ات:باشه
بفرماینن💖
۳.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.