part 167
#part_167
#طاها
به رها خیره شدم که آروم تو بغلم خواب بود
آخه چرا این دختر انقدر خوشگله؟
یاد روزای اول آشناییمون افتادم
شب تولد مامان رها ولمون میکردن همونجا میگرفتیم همو میزدیم
بعد اون اجبار مامانم برای درس خوندن با رها
خیابون گردیامون برای فرار از درس
زورگویی های پدر بزرگ رها و دروغش
نقش بازی کردنمون
پارتی و اتفاقای بعدش
اومدن دلسا
حسودی کردن رها و اعتراف کردنش
مسافرتی که باهم رفتیم
اعتراف کردن پیش خانواده هامون
جدا شدنمون
بعد....
حامله شدت رها
بهترین اتفاق تمام این مدت
بابا شدن من و مامان شدن رها
وای باورشم سخته
چه روزایی گذروندیم و چه اتفاقای تلخ و شیرینی که پشت سر گذاشتیم
تو همه این روزا لحظه به لحظه من بیشتر عاشق این خل و چل میشدم
حالام که بچش نیومده دیوونم کرده
بچه ای که مامانش رها باشه چه خوردنی میشه
کم کم رها چشماشو باز کرد
با لبخند نگاهم کرد
رها-تو نخوابیدی؟
طاها-نه پاشو وسایلتو جمع کن بریم
رها-کجا
طاها_خونمون دیگه
رها-وایسا به مامانم بگم بعد
طاها-مامانت اومد دید من پیشتم گفت میخواد بره بیرون منم گفتم بیدار شدی برمیگردیم میریم خونه
رها-حالا چه عجله ایه؟
طاها-یه خانواده باید باهم زیر یه سقف باشن دیگه...از الان هیجان زدم واسه آماده کردن اتاق بچمون
یهو از جاش بلند شد
رها-آخ منم....پاشو پاشو بریم
زدم زیر خنده
طاها-عشقم اول لباستو عوض کن بعد 😂
#شکلات_تلخ
#طاها
به رها خیره شدم که آروم تو بغلم خواب بود
آخه چرا این دختر انقدر خوشگله؟
یاد روزای اول آشناییمون افتادم
شب تولد مامان رها ولمون میکردن همونجا میگرفتیم همو میزدیم
بعد اون اجبار مامانم برای درس خوندن با رها
خیابون گردیامون برای فرار از درس
زورگویی های پدر بزرگ رها و دروغش
نقش بازی کردنمون
پارتی و اتفاقای بعدش
اومدن دلسا
حسودی کردن رها و اعتراف کردنش
مسافرتی که باهم رفتیم
اعتراف کردن پیش خانواده هامون
جدا شدنمون
بعد....
حامله شدت رها
بهترین اتفاق تمام این مدت
بابا شدن من و مامان شدن رها
وای باورشم سخته
چه روزایی گذروندیم و چه اتفاقای تلخ و شیرینی که پشت سر گذاشتیم
تو همه این روزا لحظه به لحظه من بیشتر عاشق این خل و چل میشدم
حالام که بچش نیومده دیوونم کرده
بچه ای که مامانش رها باشه چه خوردنی میشه
کم کم رها چشماشو باز کرد
با لبخند نگاهم کرد
رها-تو نخوابیدی؟
طاها-نه پاشو وسایلتو جمع کن بریم
رها-کجا
طاها_خونمون دیگه
رها-وایسا به مامانم بگم بعد
طاها-مامانت اومد دید من پیشتم گفت میخواد بره بیرون منم گفتم بیدار شدی برمیگردیم میریم خونه
رها-حالا چه عجله ایه؟
طاها-یه خانواده باید باهم زیر یه سقف باشن دیگه...از الان هیجان زدم واسه آماده کردن اتاق بچمون
یهو از جاش بلند شد
رها-آخ منم....پاشو پاشو بریم
زدم زیر خنده
طاها-عشقم اول لباستو عوض کن بعد 😂
#شکلات_تلخ
۲۹.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.