part 166
#part_166
#رها
داشتم به حرفای طاها گوش میکرد
اشکام از گونم سرازیر بود
لعنتی من چرا نمیتونم یه زندگی معمولی مثل همه آدما داشته باشم؟
صدای طاها قطع شد
یعنی رفت؟
نگرانش شدم خواستم درو باز کنم که صداش اومد
طاها-خب من که فکری واسه پایین رفتن از اینجا نکردم چاره ای ندارم جز پریدن....به نظرت چیزیم میشه؟.....فکر نکنم ۸ تا طبقست دیگه فوقش میمیرم....فدا سرت زندگی بدون تورو میخوام چیکار.....خدافظ رهام
یهو درو باز کردم که دیدم طاها رو به روم وایساده
بیشعور داشت همشو الکی میگفت
با دیدن اون خندش چال گونش چشماش....
دیگه نتونشتم طاقت بیارم خودمو پرت کردم تو بغلش و عطر تنشو تو ریه هام جا کردم
اونم بلندم کردم منو انداخت رو شونش
رها-وای طاها بزارم زمین
طاها-نمیزارم تنبیهته منو اذیت میکنی؟
انداختم رو تخت
رها-بیشعور بچه
یهو چشماش گرد شد با ترس نگاهم کرد
طاها-پشمام حواسم نبود...خوبی طوریت نیست دردت نیومد ؟
رها-ریلکس بابا نه چیزیم نشد خوبم
دراز کشید کنارم کنارش خوابیدم و سرمو گذاشتم رو بازوش
دستشو اروم اورد گذاشت رو شکمم
طاها-رها واقعا باورم نمیشه یعنی الان منو تو مامان و باباییم ؟؟؟؟
خندیدم
رها-اره تو خنگ داری بابا میشی
یه قطره اشک از چشمش ریخت
خم شد و آروم لبمو بوسید
حدس میزدم به خاطر وضعیتم نمیخواست اذینم کنه اما خب من که میخواستم
خودمو انداختم روش و لباشو بوسیدم
اونم که حرکت منو دید دستاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کرد به همراهی کردنم
#شکلات_تلخ
#رها
داشتم به حرفای طاها گوش میکرد
اشکام از گونم سرازیر بود
لعنتی من چرا نمیتونم یه زندگی معمولی مثل همه آدما داشته باشم؟
صدای طاها قطع شد
یعنی رفت؟
نگرانش شدم خواستم درو باز کنم که صداش اومد
طاها-خب من که فکری واسه پایین رفتن از اینجا نکردم چاره ای ندارم جز پریدن....به نظرت چیزیم میشه؟.....فکر نکنم ۸ تا طبقست دیگه فوقش میمیرم....فدا سرت زندگی بدون تورو میخوام چیکار.....خدافظ رهام
یهو درو باز کردم که دیدم طاها رو به روم وایساده
بیشعور داشت همشو الکی میگفت
با دیدن اون خندش چال گونش چشماش....
دیگه نتونشتم طاقت بیارم خودمو پرت کردم تو بغلش و عطر تنشو تو ریه هام جا کردم
اونم بلندم کردم منو انداخت رو شونش
رها-وای طاها بزارم زمین
طاها-نمیزارم تنبیهته منو اذیت میکنی؟
انداختم رو تخت
رها-بیشعور بچه
یهو چشماش گرد شد با ترس نگاهم کرد
طاها-پشمام حواسم نبود...خوبی طوریت نیست دردت نیومد ؟
رها-ریلکس بابا نه چیزیم نشد خوبم
دراز کشید کنارم کنارش خوابیدم و سرمو گذاشتم رو بازوش
دستشو اروم اورد گذاشت رو شکمم
طاها-رها واقعا باورم نمیشه یعنی الان منو تو مامان و باباییم ؟؟؟؟
خندیدم
رها-اره تو خنگ داری بابا میشی
یه قطره اشک از چشمش ریخت
خم شد و آروم لبمو بوسید
حدس میزدم به خاطر وضعیتم نمیخواست اذینم کنه اما خب من که میخواستم
خودمو انداختم روش و لباشو بوسیدم
اونم که حرکت منو دید دستاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کرد به همراهی کردنم
#شکلات_تلخ
۲۴.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.