🍷پارت 25🍷
🍷پارت 25🍷
"میسو"
...
با حس درد گردن از خواب بیدار شدم
من کی خوابم برد؟
کاملا خشک شده بودم یکم تکون خوردم که تنام استخونام صدا خورد
کلمو چرخوندم که روز سیاهم یادم اومد پوووووف
دستمو تکون دادم که به یه چیزی خورد سرمو برگردوندم که ظرف آب دیدم
برداشتمش شک داشتم، بخورم نخورم
اگه قصدش این بود منو بکشه همون موقغ اینکارو میکرد خوردمش که
فهمیدم ابه
تمام بدنم جون گرفت گذاشتمش پایین که چشمم به نون ساندویچی خورد
با اینکه باید خوشحال میشدم ولی ترسیدم
اینکه ابو نون اینجا گذاشته یه معنی میده
میخواد من جون داشته باشم تا
بلای بدتری سرم بیاره قلبم شروع کرد تند زدن یعنی میخواد باهام چیکار
که حرفاش تو سرم اکو شد
"من زجر کشیدن و التماس کردنت و میخوام"
بعدم خنده وحشتناکش تو سرم اکو شد محکم زدم تو گوشم خندش منو
میترسوند من دختری نیستم که بخوام باهاش دهن به دهن بشم
چون مطمئنا
بدتر میکنه گرچه اگه مثل ادم حرف بزنم اون ادم نیست
که بخواد گوش کنه
چیکار کنم چیکار کنم
مامان بابا واای نه اوه بفهمن نیستم که تا الان فهمیدن دیوونه میشن بعد مینا
اونا فقط منو دارن چه غلطی کنم
...
با صدای در قلبم اومد تو دهنم با وحشت برگشتم سمتش قوی باش میسو قوی باش با حالت غیر عادی اومد تو
مست بود یه دستش بطری سوجو بود یه دستش سیگار
یه روانیه واقعیه باید خفه بمونم وگرنه کلم کندست
با حالت مست و خنده
اومد جلو و من تو خودم جمع شدم
"به به ببین کی اینجاست"
هيچی نگفتم اومد جلو تر انقدر که بالا سرم وایساد نگاش نکردم
با صدای شکستن بطری سوجو و برخورد شیشه ها به بدنم
جیغ زدم و پریدم
محکم چونمو گرفت و سرمو با شدت بلند کرد
"دارم حرف میزنم هرزه پس گوش کن"
حرفه اخرشو داد زد گفت
از چیزی که بهم گفت خیلی عصبی شدم
به غرورم برخورده بود اما سعی کردم خودمو کنترل کنم
"چیه نکنه بهت برخورد"
خم شد درگوشم زمزمه کرد
"هرزه"
از شدت عصبانیت بلند شدم و کشیده زدم بهش از شوک زیاد چند لحظه اونجوری موند و چشماش تا حد ممکن گشاد شده بود
یهو یادم اومد چه غلطی کردم دستمو گذاشتم جلو دهنم من چیکار کردم
پوزخند زد و با نگاه ترسناک برگشت
نگام کرد که تا مغزو استخون ترسیدم اروم اومد سمتم و من محکم چسبیدم به دیوار قلبم تو دهنم میزد...
خماااری😜🍷❤️
"میسو"
...
با حس درد گردن از خواب بیدار شدم
من کی خوابم برد؟
کاملا خشک شده بودم یکم تکون خوردم که تنام استخونام صدا خورد
کلمو چرخوندم که روز سیاهم یادم اومد پوووووف
دستمو تکون دادم که به یه چیزی خورد سرمو برگردوندم که ظرف آب دیدم
برداشتمش شک داشتم، بخورم نخورم
اگه قصدش این بود منو بکشه همون موقغ اینکارو میکرد خوردمش که
فهمیدم ابه
تمام بدنم جون گرفت گذاشتمش پایین که چشمم به نون ساندویچی خورد
با اینکه باید خوشحال میشدم ولی ترسیدم
اینکه ابو نون اینجا گذاشته یه معنی میده
میخواد من جون داشته باشم تا
بلای بدتری سرم بیاره قلبم شروع کرد تند زدن یعنی میخواد باهام چیکار
که حرفاش تو سرم اکو شد
"من زجر کشیدن و التماس کردنت و میخوام"
بعدم خنده وحشتناکش تو سرم اکو شد محکم زدم تو گوشم خندش منو
میترسوند من دختری نیستم که بخوام باهاش دهن به دهن بشم
چون مطمئنا
بدتر میکنه گرچه اگه مثل ادم حرف بزنم اون ادم نیست
که بخواد گوش کنه
چیکار کنم چیکار کنم
مامان بابا واای نه اوه بفهمن نیستم که تا الان فهمیدن دیوونه میشن بعد مینا
اونا فقط منو دارن چه غلطی کنم
...
با صدای در قلبم اومد تو دهنم با وحشت برگشتم سمتش قوی باش میسو قوی باش با حالت غیر عادی اومد تو
مست بود یه دستش بطری سوجو بود یه دستش سیگار
یه روانیه واقعیه باید خفه بمونم وگرنه کلم کندست
با حالت مست و خنده
اومد جلو و من تو خودم جمع شدم
"به به ببین کی اینجاست"
هيچی نگفتم اومد جلو تر انقدر که بالا سرم وایساد نگاش نکردم
با صدای شکستن بطری سوجو و برخورد شیشه ها به بدنم
جیغ زدم و پریدم
محکم چونمو گرفت و سرمو با شدت بلند کرد
"دارم حرف میزنم هرزه پس گوش کن"
حرفه اخرشو داد زد گفت
از چیزی که بهم گفت خیلی عصبی شدم
به غرورم برخورده بود اما سعی کردم خودمو کنترل کنم
"چیه نکنه بهت برخورد"
خم شد درگوشم زمزمه کرد
"هرزه"
از شدت عصبانیت بلند شدم و کشیده زدم بهش از شوک زیاد چند لحظه اونجوری موند و چشماش تا حد ممکن گشاد شده بود
یهو یادم اومد چه غلطی کردم دستمو گذاشتم جلو دهنم من چیکار کردم
پوزخند زد و با نگاه ترسناک برگشت
نگام کرد که تا مغزو استخون ترسیدم اروم اومد سمتم و من محکم چسبیدم به دیوار قلبم تو دهنم میزد...
خماااری😜🍷❤️
۳۹.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.