پارت
پارت ۲
ویو یوری
کم کم چشامو باز کردم داخل یه اتاق بودم روی یه تخت
پتو رو کنار زدم و سعی کردم یادم بیاد دیشب چیشد.....ی..یادم اومد دیشب داشتم با اون مرد حرف میزدم که یه نفر یه دستمال گزاشت رو صورتم و بعدش رو یادم نیس
بیهوشم کردن به نور گیر نگاه کردم شب هوا هنوز تاریک شد پس احتمالا چند ساعت بیهوشم رفتم در زدم و هی داد میزدم
که یهو در باز شد و عقب عقب رفتم خوردم زمین
یه مرد خوش هیکل بود که فقط یه شلوار گشاد پاس بود رو یه دستش تتو بود
اومد سمتمو یقمو گرفتو بلند کرد و بعد چسبوند به دیوار
؟:هی نمیخوای خفه شی(بلند)
بعد دستمو گرفت و به طبقه بالا برد رفت سمت یه اتاق و درشو بست منو پرت کرد رو زمین رفت سمته کشو و یه کمربند در اورد با سمت سگکش میزدم
داد میزدم و کمک میخواستم که یهو در باز شد
و هر کی بود اومد منو از دست اون روانی نجات داد
به صورت نگاه کردم یه پسر بود
چقدر خوشگل بود انگار پدر و مادرش فرشته بودن
؟:هی جونگ کوک دیوونه شدی؟....چیکار میکنی برو
انگار اسمش جون کوک بوده
بعد رفتنش پسره رفت و جعبه کمک های اولیه رو برداشت و بعد اومد سمت من
؟:میخوای بغلت کنم یا خودت میتونی بیای
+:خ..خودم میام
بعد کمکم کرد بلند شم و رفتیم تو همون زیر زمینه
منو نشوند رو تخت و کنارم نشست و شروع به ضدعفونی و پماد زدن به زخم ها و کبودیام کرد
؟:من تهیونگم...اسمت چیه؟
+:م..من یوری ام
؟:بگیر بخواب فعلا فردا باید صبح زود بیدار شی
+:اینجا کجاس چرا منو اوردین اینجا
؟:فردا میفهمی...شب بخیر
بعد رفت و در رو قفل کرد
ویو ته:
ته:هی کوک
ادامه دارد...
ادامش بدم؟ خوبه؟
حمایتتت
ویو یوری
کم کم چشامو باز کردم داخل یه اتاق بودم روی یه تخت
پتو رو کنار زدم و سعی کردم یادم بیاد دیشب چیشد.....ی..یادم اومد دیشب داشتم با اون مرد حرف میزدم که یه نفر یه دستمال گزاشت رو صورتم و بعدش رو یادم نیس
بیهوشم کردن به نور گیر نگاه کردم شب هوا هنوز تاریک شد پس احتمالا چند ساعت بیهوشم رفتم در زدم و هی داد میزدم
که یهو در باز شد و عقب عقب رفتم خوردم زمین
یه مرد خوش هیکل بود که فقط یه شلوار گشاد پاس بود رو یه دستش تتو بود
اومد سمتمو یقمو گرفتو بلند کرد و بعد چسبوند به دیوار
؟:هی نمیخوای خفه شی(بلند)
بعد دستمو گرفت و به طبقه بالا برد رفت سمت یه اتاق و درشو بست منو پرت کرد رو زمین رفت سمته کشو و یه کمربند در اورد با سمت سگکش میزدم
داد میزدم و کمک میخواستم که یهو در باز شد
و هر کی بود اومد منو از دست اون روانی نجات داد
به صورت نگاه کردم یه پسر بود
چقدر خوشگل بود انگار پدر و مادرش فرشته بودن
؟:هی جونگ کوک دیوونه شدی؟....چیکار میکنی برو
انگار اسمش جون کوک بوده
بعد رفتنش پسره رفت و جعبه کمک های اولیه رو برداشت و بعد اومد سمت من
؟:میخوای بغلت کنم یا خودت میتونی بیای
+:خ..خودم میام
بعد کمکم کرد بلند شم و رفتیم تو همون زیر زمینه
منو نشوند رو تخت و کنارم نشست و شروع به ضدعفونی و پماد زدن به زخم ها و کبودیام کرد
؟:من تهیونگم...اسمت چیه؟
+:م..من یوری ام
؟:بگیر بخواب فعلا فردا باید صبح زود بیدار شی
+:اینجا کجاس چرا منو اوردین اینجا
؟:فردا میفهمی...شب بخیر
بعد رفت و در رو قفل کرد
ویو ته:
ته:هی کوک
ادامه دارد...
ادامش بدم؟ خوبه؟
حمایتتت
- ۳.۴k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط