پارت 130 : جیمین بیهوش روی تخت افتاده بود و دور دستاش پرد
پارت 130 : جیمین بیهوش روی تخت افتاده بود و دور دستاش پرده پیچیده شده بود .
رفتم جلو و با دست چپم نبض گردنشو گرفتم .
هنوز میزنه .
به پرده سفید نگا کردم .
چرا رد خون روی پرده ست .
پرده رو باز کردم . با صحنه ای کع دیدم نتونستم نفس بکشم .
دستاش کاملا خونی و کلی خون از دست داده . شیسه ها توی دستش بودن .
پرده رو برداشتم و گذاشتم یک گوشه . رفتم موچین و یک تشت اب و فوریت های پزشکی رو اوردم .
اول دست چپشو گرفتم و شروع کردم اروم شیشه هارو دراوردن .
نکنه رفته تو کما . چرا بیدار نمیشی . خیلی نگرانش بودم .
شیشه هارو که دراوردم دست راستمو توی تشت کردم و یکم اب برداشتم و روی دستاش ریختم .
انگشتاشو به پشت دستم زد . بغض کردم . دلم براش اتیش بود .
دست چپشو خیلی اروم شستم .
وقتی اب میریختم رو دستش بجای اب خون میریخت تو تشت .
قلبم قشنگ خط خطی شد .
دستش باد کرده بود و کبود بود . جاهای مختلف انگشتاش کبود بود .
جیمین چیکار کردی ):):):
پماد زدم و چسب زخم و روی زخماش زدم .
اون یکی دستشو توی دستم گرفتم .
دستاش داغ بود .
دستشو شستم و پماد زدم و چسب زخم .
دور دوتا دستاش باند پیچی کردم .
وسایل هارو سر جاش گذاشتم و خونه رو تمیز کردم .
شیشه هارو توی سطل اشغال ریختم .
خون هارو تمیز کردم . رفتم تو اتاق .
هنوز بیهوش بود .
دوتا دستاشو گرفتم و پشت خودم کولش کردم و برم تو ماشین گذاشتم .
رفتیم سمت خونه . اینقدر نگرانش بودم که حد نداشت .
رسیدم خونه .
رفتم زنگ خونه رو زدم و رفتم پیش جیمین و پشت خودم کولش کردم .
رفتم تو خونه که جیهوپ برق ها رو روشن کرد و گفت : اخ تهی....... جیمین چشه من : هیششش چراغو خاموش کن .
چراغو خاموش کرد و رفتم تو اتاقش و اروم گذاشتمش روی تخت .
پتو و روش کشیدم و رفتم بیرون .
ساعت دوازده شب بود .
جیهوپ گفت : وی چرا تلفنتو جواب نمیدادی ؟؟؟ کجا بودی تا الان !!!!! من : جیهوپ من با جیمین کار داشتم رفتم خونش که دیدم بیهوش روی تختش افتاده و دستاشم پر خون .... هیچی نمیشنویم ببخشید جین : وی از پلیس بهمون زنگ زدن و گفتم شوگا زندان رفت من : چییی برای چی نامجون : مثل اینکه داشته یک پسر و میزده و دو روز زندان میره و ازادش میکنن من : وایی خدای من جین : جانگ کوک خیلی حالش بده تب شدیدی کرده و اصلا یک درجه هم بهتر نمیشه من : اون با من .
رفتم تو اتاقش و ازش نگهداری کردم .
باید خوب شی جانگ کوک بهت نیاز دارم .
دو هفته بعد
بهتر شده بودم و دیگه زخم های روی دستم بهتر شده بودن .
( جیمین )
زخم هام بهتر شده بود . رفتم بیرون و گوشیمو دادم وی درست کنه .
به جین گفتم : دلم برای نایکا تنگ شده .
جانگ کوک گفت : چرا تو دلت تنگ شده به چه دلیلی بلند گفتم : تو چیکاره منی که بهت بگم .
( وی )
جیمین و جانگ کوگ باهم دعواشون شد و سر هم داد میزدن .
دستم اشتباهی خورد به پیام ها .
رفتم جلو و با دست چپم نبض گردنشو گرفتم .
هنوز میزنه .
به پرده سفید نگا کردم .
چرا رد خون روی پرده ست .
پرده رو باز کردم . با صحنه ای کع دیدم نتونستم نفس بکشم .
دستاش کاملا خونی و کلی خون از دست داده . شیسه ها توی دستش بودن .
پرده رو برداشتم و گذاشتم یک گوشه . رفتم موچین و یک تشت اب و فوریت های پزشکی رو اوردم .
اول دست چپشو گرفتم و شروع کردم اروم شیشه هارو دراوردن .
نکنه رفته تو کما . چرا بیدار نمیشی . خیلی نگرانش بودم .
شیشه هارو که دراوردم دست راستمو توی تشت کردم و یکم اب برداشتم و روی دستاش ریختم .
انگشتاشو به پشت دستم زد . بغض کردم . دلم براش اتیش بود .
دست چپشو خیلی اروم شستم .
وقتی اب میریختم رو دستش بجای اب خون میریخت تو تشت .
قلبم قشنگ خط خطی شد .
دستش باد کرده بود و کبود بود . جاهای مختلف انگشتاش کبود بود .
جیمین چیکار کردی ):):):
پماد زدم و چسب زخم و روی زخماش زدم .
اون یکی دستشو توی دستم گرفتم .
دستاش داغ بود .
دستشو شستم و پماد زدم و چسب زخم .
دور دوتا دستاش باند پیچی کردم .
وسایل هارو سر جاش گذاشتم و خونه رو تمیز کردم .
شیشه هارو توی سطل اشغال ریختم .
خون هارو تمیز کردم . رفتم تو اتاق .
هنوز بیهوش بود .
دوتا دستاشو گرفتم و پشت خودم کولش کردم و برم تو ماشین گذاشتم .
رفتیم سمت خونه . اینقدر نگرانش بودم که حد نداشت .
رسیدم خونه .
رفتم زنگ خونه رو زدم و رفتم پیش جیمین و پشت خودم کولش کردم .
رفتم تو خونه که جیهوپ برق ها رو روشن کرد و گفت : اخ تهی....... جیمین چشه من : هیششش چراغو خاموش کن .
چراغو خاموش کرد و رفتم تو اتاقش و اروم گذاشتمش روی تخت .
پتو و روش کشیدم و رفتم بیرون .
ساعت دوازده شب بود .
جیهوپ گفت : وی چرا تلفنتو جواب نمیدادی ؟؟؟ کجا بودی تا الان !!!!! من : جیهوپ من با جیمین کار داشتم رفتم خونش که دیدم بیهوش روی تختش افتاده و دستاشم پر خون .... هیچی نمیشنویم ببخشید جین : وی از پلیس بهمون زنگ زدن و گفتم شوگا زندان رفت من : چییی برای چی نامجون : مثل اینکه داشته یک پسر و میزده و دو روز زندان میره و ازادش میکنن من : وایی خدای من جین : جانگ کوک خیلی حالش بده تب شدیدی کرده و اصلا یک درجه هم بهتر نمیشه من : اون با من .
رفتم تو اتاقش و ازش نگهداری کردم .
باید خوب شی جانگ کوک بهت نیاز دارم .
دو هفته بعد
بهتر شده بودم و دیگه زخم های روی دستم بهتر شده بودن .
( جیمین )
زخم هام بهتر شده بود . رفتم بیرون و گوشیمو دادم وی درست کنه .
به جین گفتم : دلم برای نایکا تنگ شده .
جانگ کوک گفت : چرا تو دلت تنگ شده به چه دلیلی بلند گفتم : تو چیکاره منی که بهت بگم .
( وی )
جیمین و جانگ کوگ باهم دعواشون شد و سر هم داد میزدن .
دستم اشتباهی خورد به پیام ها .
۷۷.۷k
۰۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.