فیک بخاطر تو پارت ۱۳
فیک بخاطر تو پارت ۱۳
از زبان ات
تهیونگ دستمو گرفت و با خودش برد جایی از هواپیما که دور از بقیه بود نشستم سمت پنجره هواپیما و تهیونگ هم دقیقاً نشست کنارم با تعجب بهش نگاه کردم خیلی ریلکس بود
ات: اما تهیونگ اگه بقیه بفهمن ببینن ما پیششون نیستیم چی؟ اونوقت یه فکرای بدی پشت سرمون میکنن
تهیونگ: من از قبل همه چیزو برنامه ریزی کردم پس نگران نباش درضمن بزار بفهمن مگه ما داریم چیکار میکنیم فقط کنار هم نشستیم مگه جرمه؟
ات: نه فقط ساید یه وقت فکر کنن من و تو باهمیم
تهیونگ چشماشو بست و سرشو تکیه داد به صندلی: از وقتی که اومدی به سلین همه فکر میکنن ما باهمیم حالا نگرانی؟
چشمام چهارتا شد یعنی همه فکر میکنن من و تهیونگ واقعاً؟ اینطور فکر میکنم که ما باهم رابطه داریم؟
تهیونگ: تا دو ساعت دیگه میرسیم سئول پس به هیچی بجز بودن در کنار من فکر نکن
تا یه دقیقه ی دیگه تهیونگ خواب خواب بود منم حوصلم سر رفته بود به بیرون پنجره نگاه کردم که بالاخره بعد از دو ساعت رسیدیم فرودگاه
سوار ماشین شدیم رسیدیم به یه هتل لوکس اتاق من و مین هوآ باهم بود
تهیونگ بد از اینکه از هواپیما اومدیم بیرون غیبش زد معلوم نبود کجا رفته
مین هوآ بهم گفت که بریم کافه ی هتل منم لباسامو عوض کردم و موهامو دم اسبی بستم و باهاش رفتم
یه قهوه برای خودش سفارش داد منم یه بستنی از اونجایی که هربار با هواپیما سفر می کردم باعث میشد سردرد بگیرم یه بستنی سفارش دادم
در حین اینکه تو کافیشاپ هتل بودیم تهیونگو با یه دختر دیدم که دست همو گرفته بودن
دختره کی بود؟ چرا دست تهیونگو گرفته بود؟
اومدن اون طرف کافیشاپ نشستن ظاهراً با هم خیلی خوب بودن همش بگو بخند می کردم که باعث حرص دادن و حسودیه بیش از اندازه ی من شد
با اخم به تهیونگ نگاه می کردم اما اصلا متوجه ی من نشد ظاهراً از بودن در کنار دختره خیلی لذت میبرد
به مین هوآ نگاه کردم و آروم بهش گفتم که دختره ای که کنار تهیونگه کیه اما اونم بهم گفت که نمیدونه منم با بی حوصلگی بهش گفتم که این چه جور شناختیه که نمی دونه دختره کیه
سفارش ها مونو خوردیم البته من همشون کوفتم شد اصلأ از گلوم پایین نمی رفت بلند شدیم که بریم از قصد پامو گذاشتم رو پای تهیونگ و از روش رد شدم که بهش بهفمونم ناراحتم ولی انگار هیچی به هیچی اصلأ براش مهم نبود
رفتیم تو اتاق مون از شب تا صبح به فکر اینکه اون دختر کیه و داستانش با تهیونگ چیه چشم رو هم نزاشتم
از زبان ات
تهیونگ دستمو گرفت و با خودش برد جایی از هواپیما که دور از بقیه بود نشستم سمت پنجره هواپیما و تهیونگ هم دقیقاً نشست کنارم با تعجب بهش نگاه کردم خیلی ریلکس بود
ات: اما تهیونگ اگه بقیه بفهمن ببینن ما پیششون نیستیم چی؟ اونوقت یه فکرای بدی پشت سرمون میکنن
تهیونگ: من از قبل همه چیزو برنامه ریزی کردم پس نگران نباش درضمن بزار بفهمن مگه ما داریم چیکار میکنیم فقط کنار هم نشستیم مگه جرمه؟
ات: نه فقط ساید یه وقت فکر کنن من و تو باهمیم
تهیونگ چشماشو بست و سرشو تکیه داد به صندلی: از وقتی که اومدی به سلین همه فکر میکنن ما باهمیم حالا نگرانی؟
چشمام چهارتا شد یعنی همه فکر میکنن من و تهیونگ واقعاً؟ اینطور فکر میکنم که ما باهم رابطه داریم؟
تهیونگ: تا دو ساعت دیگه میرسیم سئول پس به هیچی بجز بودن در کنار من فکر نکن
تا یه دقیقه ی دیگه تهیونگ خواب خواب بود منم حوصلم سر رفته بود به بیرون پنجره نگاه کردم که بالاخره بعد از دو ساعت رسیدیم فرودگاه
سوار ماشین شدیم رسیدیم به یه هتل لوکس اتاق من و مین هوآ باهم بود
تهیونگ بد از اینکه از هواپیما اومدیم بیرون غیبش زد معلوم نبود کجا رفته
مین هوآ بهم گفت که بریم کافه ی هتل منم لباسامو عوض کردم و موهامو دم اسبی بستم و باهاش رفتم
یه قهوه برای خودش سفارش داد منم یه بستنی از اونجایی که هربار با هواپیما سفر می کردم باعث میشد سردرد بگیرم یه بستنی سفارش دادم
در حین اینکه تو کافیشاپ هتل بودیم تهیونگو با یه دختر دیدم که دست همو گرفته بودن
دختره کی بود؟ چرا دست تهیونگو گرفته بود؟
اومدن اون طرف کافیشاپ نشستن ظاهراً با هم خیلی خوب بودن همش بگو بخند می کردم که باعث حرص دادن و حسودیه بیش از اندازه ی من شد
با اخم به تهیونگ نگاه می کردم اما اصلا متوجه ی من نشد ظاهراً از بودن در کنار دختره خیلی لذت میبرد
به مین هوآ نگاه کردم و آروم بهش گفتم که دختره ای که کنار تهیونگه کیه اما اونم بهم گفت که نمیدونه منم با بی حوصلگی بهش گفتم که این چه جور شناختیه که نمی دونه دختره کیه
سفارش ها مونو خوردیم البته من همشون کوفتم شد اصلأ از گلوم پایین نمی رفت بلند شدیم که بریم از قصد پامو گذاشتم رو پای تهیونگ و از روش رد شدم که بهش بهفمونم ناراحتم ولی انگار هیچی به هیچی اصلأ براش مهم نبود
رفتیم تو اتاق مون از شب تا صبح به فکر اینکه اون دختر کیه و داستانش با تهیونگ چیه چشم رو هم نزاشتم
۱۷.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.