مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁹³
ویو لانا
بعد از چت کردن با یوجین خیلی خوشحال شدم و یجورایی اروم و قرار نداشتم تا ببینمش با صدای قدم های کوک که بهم نزدیک میشد سرم و از گوشی دراوردم و نگاهش کردم مثل همیشه خیلی جذاب و خوشتیپ شده بود
زمان حال*
فلش بک جلوی سنگ قبر پدربزرگ لانا*
_ روحشون شاد
پ/ ک ممنون پسرم ببخشید تو رو هم انداختم به زحمت
_ این چه حرفیه خانواده زنم برام تو اولویت هستن هرکاری میکنم تا تو راحتی باشن اژ اینکه پدربزرگ و ملاقات نکردم واقعا ناراحتم
+ خیلی دیر شد ( گریه)
کوک لانا رو بغل میکنه*
_ هیسس چیزی نگو انسان ها تو این دنیا فقط مسافرن گریه نکن پدربزرگم ناراحت میشه
+(گریه شدید) چجوری گریه نکنم وقتی دیگه پدربزرگم پیشم نیست... هقق... تمام لحظات زندگیم و... هققق.. خاطراتم میاد جلوی چشمم... هققق
_ اروم باش
اروم میزنه پشت لانا*
ویو لانا
بعد از دیدن سنگ قبر پدربزرگم ناراحتیم اوج گرفت و همین یه بغل کافی بود تا دیگه نتونم خودم و نگه دارم
بعد از یکساعت از سر مزار پدربزرگ بلند شدیم و همگی برگشتیم عمارت
خدمتکارا ناهار و چیده بودن روی میز نرسیدم لباسامو عوض کنم باهمون لباسا سر میز نشستیم همگی
همه جا سکوت بود که پدرم این سکوت و بعد از بیست مین شکست
پ/ ک فردا نه پس فردا لانا و کوک پرواز دارید درسته؟
_ بله پدر چیزی میخواید؟
پ/ ک نه فقط بعد ناهار بیاید تا ارث و میراث و تقسیم کنیم که فردا بریم سند بزنیم البته اگه مشکلی ندارید؟!
£ نه داداش من مشکلی ندارم اتفاقا موافقم هستم
+ پدر شما دیگه بر نمیگردید کره؟ (ناراحت اروم)
م/ ل دخترم من و پدرت تصمیم گرفتیم همین جا زندگی کنیم
+ هومم
_ لانا ناراحت نشو اصلا قول میدم سالی یبار بیایم به پدر و مادرت سر بزنیم باشه؟
+ واقعا؟
_ معلومه
+خوبههه
_ خب پس اگه میشه بعد نهار حاضر شو بریم بیرون و برگردیم
پ/ ک خوبه پس راننده رو میفرستم
_ نه اگه میشه خودم راننده گی میکنم چون مدت زیادی بیرونیم
پ/ ک باشه پسرم هرجور راحتی
_ ممنون
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁹³
ویو لانا
بعد از چت کردن با یوجین خیلی خوشحال شدم و یجورایی اروم و قرار نداشتم تا ببینمش با صدای قدم های کوک که بهم نزدیک میشد سرم و از گوشی دراوردم و نگاهش کردم مثل همیشه خیلی جذاب و خوشتیپ شده بود
زمان حال*
فلش بک جلوی سنگ قبر پدربزرگ لانا*
_ روحشون شاد
پ/ ک ممنون پسرم ببخشید تو رو هم انداختم به زحمت
_ این چه حرفیه خانواده زنم برام تو اولویت هستن هرکاری میکنم تا تو راحتی باشن اژ اینکه پدربزرگ و ملاقات نکردم واقعا ناراحتم
+ خیلی دیر شد ( گریه)
کوک لانا رو بغل میکنه*
_ هیسس چیزی نگو انسان ها تو این دنیا فقط مسافرن گریه نکن پدربزرگم ناراحت میشه
+(گریه شدید) چجوری گریه نکنم وقتی دیگه پدربزرگم پیشم نیست... هقق... تمام لحظات زندگیم و... هققق.. خاطراتم میاد جلوی چشمم... هققق
_ اروم باش
اروم میزنه پشت لانا*
ویو لانا
بعد از دیدن سنگ قبر پدربزرگم ناراحتیم اوج گرفت و همین یه بغل کافی بود تا دیگه نتونم خودم و نگه دارم
بعد از یکساعت از سر مزار پدربزرگ بلند شدیم و همگی برگشتیم عمارت
خدمتکارا ناهار و چیده بودن روی میز نرسیدم لباسامو عوض کنم باهمون لباسا سر میز نشستیم همگی
همه جا سکوت بود که پدرم این سکوت و بعد از بیست مین شکست
پ/ ک فردا نه پس فردا لانا و کوک پرواز دارید درسته؟
_ بله پدر چیزی میخواید؟
پ/ ک نه فقط بعد ناهار بیاید تا ارث و میراث و تقسیم کنیم که فردا بریم سند بزنیم البته اگه مشکلی ندارید؟!
£ نه داداش من مشکلی ندارم اتفاقا موافقم هستم
+ پدر شما دیگه بر نمیگردید کره؟ (ناراحت اروم)
م/ ل دخترم من و پدرت تصمیم گرفتیم همین جا زندگی کنیم
+ هومم
_ لانا ناراحت نشو اصلا قول میدم سالی یبار بیایم به پدر و مادرت سر بزنیم باشه؟
+ واقعا؟
_ معلومه
+خوبههه
_ خب پس اگه میشه بعد نهار حاضر شو بریم بیرون و برگردیم
پ/ ک خوبه پس راننده رو میفرستم
_ نه اگه میشه خودم راننده گی میکنم چون مدت زیادی بیرونیم
پ/ ک باشه پسرم هرجور راحتی
_ ممنون
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۸.۸k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط