عشق خون آشامی پارت 10
اون لبای سرخ و پفکی... مگه میشد بهشون نگاه نکرد؟ مگه میشد بهشون دست نزد؟
جیمین گوش کن... اگه بهشون دست بزنی ممکنه بیدار بشه و تو دیگه نتونی نگاهشون کنی! اگه بیدار بشه کلی بهت فحش میده و آخرم ازت خسته میشه و ولت میکنه... اصکل مگه فیلم هندیه؟ من اصلا مگه بهش دست زدم؟ بعدم اگه دست بزنم به صورتش از من خسته نمیشه و ولم نمیکنه! خب؟! دیگه نبینم درمورد عشق من اینطوری حرف بزنیا... وایسا ببینم من الان چی گفتم؟ گفتم عشق من؟ اما مگه من میتونم عاشق یه انسان بشم؟ خنگ آره دیگه... ولی من اینو فقط یه روزه که میشناسمش چطوری عاشقش شدم؟ مگه ممکنه؟ اصلا ولش کن... فقط یه بوسه میزارم روی پیشونیش... نه... ممکنه بیدار بشه... اون گفت سرش درد میکنه اگه یهویی بیدار بشه، سرش بد تر درد میگیره... پس فقط بهتره ازش دور باشم... جیمین فاصله ی خودتو حفظ کن... اون مثل دخترای اطرافت نیست... اون... اون... ا.ته!
ویو ا.ت
وقتی چشمام سیاهی رفت، بیهوش شدم. طبق گفته های جیمین، افتادم توی بغلش ولی این حرفا چیه که الان داره میزنه؟ اون فقط سر منو ماساژ داد و من چشمامو بستم. اون الان فک کرده من خوابم؟ اره الان کطمئنه تو خوابی و بهت دست نمیزنه... ولی اگه بفهمه حرفاشو شنیدم چیکار میکنه؟ اون گفت عاشق من شده! اما من فقط یه روزه که اینو دیدم، چجوری عاشقم شده؟ اوف خدایا منو گاو کن*تیکه کلامه خودمه بخاطر همین تو فیکام به کار میبرمش😂*
پایان ویو ا.ت
جیمین از آبدار خونه رفت بیرون و دائم این حرفو با خودش تکرار میکرد... "آیا من عاشقش شدم؟" انقدر توی فکر فرو رفته بود که اصلا متوجه گذر زمان نشده بود. کوک اومد و بهش گفت:
~چرا اینجایی جیمین؟ مگه کلاست شروع نشده؟
_عاه گفتی کلاس... کوکی
~هوم؟
_چند ساله با من دوستی؟
~حدودا 560 سال... چطور؟
_پس خوب منو میشناسی... درسته؟
~آره... چته رفیق؟ چرا این سؤالارو میپرسی؟
_کوکی... میگما ممکنه آدم در نگاه اول عاشق یه نفر بشه؟
~احتمالش بالاس. چطور؟ نکنه عاشق شدی؟
_فکر کنم... اونم عاشق فردی که هیچ حسی بهم نداره.
~چی؟ مگه ممکنه کسی به تو حس نداشته باشه؟ حالا اون خنگ کی هس؟
_یااا درست باهاش حرف بزن. اون دختر...
*عاه کوک اینجایی؟ کل دانشگاهو دنبالت گشتم... اوه سلام استاد پارک.
_کوکی؟*لبخند خبیثانه*تو هم؟
~جنی برو سر کلاس الان میام.
*باشه.
~جریانش مفصله جیمین... بعدا میگم... حالا نگفتی اون دختر کیه؟
_ا.ته.
جیمین گوش کن... اگه بهشون دست بزنی ممکنه بیدار بشه و تو دیگه نتونی نگاهشون کنی! اگه بیدار بشه کلی بهت فحش میده و آخرم ازت خسته میشه و ولت میکنه... اصکل مگه فیلم هندیه؟ من اصلا مگه بهش دست زدم؟ بعدم اگه دست بزنم به صورتش از من خسته نمیشه و ولم نمیکنه! خب؟! دیگه نبینم درمورد عشق من اینطوری حرف بزنیا... وایسا ببینم من الان چی گفتم؟ گفتم عشق من؟ اما مگه من میتونم عاشق یه انسان بشم؟ خنگ آره دیگه... ولی من اینو فقط یه روزه که میشناسمش چطوری عاشقش شدم؟ مگه ممکنه؟ اصلا ولش کن... فقط یه بوسه میزارم روی پیشونیش... نه... ممکنه بیدار بشه... اون گفت سرش درد میکنه اگه یهویی بیدار بشه، سرش بد تر درد میگیره... پس فقط بهتره ازش دور باشم... جیمین فاصله ی خودتو حفظ کن... اون مثل دخترای اطرافت نیست... اون... اون... ا.ته!
ویو ا.ت
وقتی چشمام سیاهی رفت، بیهوش شدم. طبق گفته های جیمین، افتادم توی بغلش ولی این حرفا چیه که الان داره میزنه؟ اون فقط سر منو ماساژ داد و من چشمامو بستم. اون الان فک کرده من خوابم؟ اره الان کطمئنه تو خوابی و بهت دست نمیزنه... ولی اگه بفهمه حرفاشو شنیدم چیکار میکنه؟ اون گفت عاشق من شده! اما من فقط یه روزه که اینو دیدم، چجوری عاشقم شده؟ اوف خدایا منو گاو کن*تیکه کلامه خودمه بخاطر همین تو فیکام به کار میبرمش😂*
پایان ویو ا.ت
جیمین از آبدار خونه رفت بیرون و دائم این حرفو با خودش تکرار میکرد... "آیا من عاشقش شدم؟" انقدر توی فکر فرو رفته بود که اصلا متوجه گذر زمان نشده بود. کوک اومد و بهش گفت:
~چرا اینجایی جیمین؟ مگه کلاست شروع نشده؟
_عاه گفتی کلاس... کوکی
~هوم؟
_چند ساله با من دوستی؟
~حدودا 560 سال... چطور؟
_پس خوب منو میشناسی... درسته؟
~آره... چته رفیق؟ چرا این سؤالارو میپرسی؟
_کوکی... میگما ممکنه آدم در نگاه اول عاشق یه نفر بشه؟
~احتمالش بالاس. چطور؟ نکنه عاشق شدی؟
_فکر کنم... اونم عاشق فردی که هیچ حسی بهم نداره.
~چی؟ مگه ممکنه کسی به تو حس نداشته باشه؟ حالا اون خنگ کی هس؟
_یااا درست باهاش حرف بزن. اون دختر...
*عاه کوک اینجایی؟ کل دانشگاهو دنبالت گشتم... اوه سلام استاد پارک.
_کوکی؟*لبخند خبیثانه*تو هم؟
~جنی برو سر کلاس الان میام.
*باشه.
~جریانش مفصله جیمین... بعدا میگم... حالا نگفتی اون دختر کیه؟
_ا.ته.
۱۰.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.