جلوی قلب رو نمیشه گرفت! پارت 6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_جو... جولینا حالت خوبه؟
+اوه آقای مین... من... من عذر میخوام... من نمیخواستم اینجوری بشه... اگه میدونستم روز اولی که قراره با شما ملاقات کنم اینجوری تموم میشه، هیچوقت نمیومدم پیشتون!
_اینطوری حرف نزن... چیزی تقصیر تو نیست. منو یونا به زور باهم نامزدیم. چون خونواده هامون مجبورمون کردند. من هیچ علاقه ای بهش ندارم. الانم اینطوری رفتار میکنه تا حرص منو دربیاره.
+به هر حال عذر میخوام آقای مین... نمیدونم چرا بیهوش شدم.
_دکتر گفت بخاطر استرس زیادی بوده که بهت وارد شده. دیگه نباید استرس داشته باشی.
☆به به خانوم جانگ! بهتری؟
_کی به تو اجازه داد که بیای توی اتاق؟
☆عذاب وجدانم بهم اجازه داد که وارد بشم آقای مین... به هر حال من که ربات نیستم. دل دارم. و دلمم برای این خانوم سوخت.
+خانوم یونا! عام بله بهتر هستم. ممنون از احوالپرسیتون.
_یونا تموم شد؟ حالا برو بیرون چون خیلی حرفا باهات دارم... جولینا خوب استراحت کن.
☆از کی تاحالا رئیسا کارمندای سطح پایینشون رو به اسم صدا میزنن؟ اونم وقتی زنشون جلوشون وایساده.
_از همین حالا خانوم کیم! اگه وز وز کردنات تموم شد، برو بیرون. مزاحم شدی! داشتم عشقمو میبوسیدم!
+*صورتی همانند لبو😂*
☆*عصبی*چی؟ داری به من خیانت میکنی؟ اونم به وسیله ی این هرزه؟
_ اولا بهتره ازین به بعد با عشق من درست صحبت کنی دوما ما اصلا باهم رابطه ای نداشتیم که من بخوام بهت خیانت کنم(آفرین یونگی... همین فرمون بری جلو یونا سکته رو میزنه😂)
+آ... آقای مین؟ چی میگید؟
_*آروم طوری که فقط جولینا بفهمه*ساکت باش... بعدا بهت توضیح میدم.
+با... باشه.
☆برات بد تموم میشه جانگ جولینا!*میره سمت در و درو محکم باز میکنه و مجددا محکم میبنده*
+آقای مین هرچه سریعتر ماجرارو توضیح بدین.
_حتما... ولی الان باید استراحت کنی. وقتی مرخص بشی بهت میگم.
+اما من الان میخوام بشنوم.
_خیلی خب... تو... تو به زورِ من وارد یه رابطه شدی!
+چ... چی؟
_چون تو خیلی ساده ای انتخابت کردم جولینا! حق میدم که ازم متنفر باشی ولی مطمئن باش هرجوری شده برات جبران میکنم! قول میدم.
+یعنی... یعنی منی که از نظر همه دیوونم، باید نقش دوست دختر شما رو بازی کنم؟
_کدوم احمقی گفته تو دیوونه ای؟ کسی که انقدر باهوشه، کجاش دیوونس؟ دیوونه به کسایی مث یونا میگن!
+خیلی خب... باشه آقای مین.
_باید از این به بعد منو یونگی یا شوگا صدا کنی. تا رابطمون انقدر سرد بنظر نرسه.
+باشه شو... شوگا. بنظر من شوگا بیشتر بهت میاد.
_هرچی دوست داری صدام کن فقط منو از دست یونا و خانوادم نجات بده.
+*خنده*چشم شوگا... راستی من بخاطر کمک کردن به دیگران ازشون متنفر نمیشم...
_از بس قلبت پاکه.
+قلب من؟
_آره... قلب تو! قلبی که هیچ دروغیو توی خودش جا نداده
_جو... جولینا حالت خوبه؟
+اوه آقای مین... من... من عذر میخوام... من نمیخواستم اینجوری بشه... اگه میدونستم روز اولی که قراره با شما ملاقات کنم اینجوری تموم میشه، هیچوقت نمیومدم پیشتون!
_اینطوری حرف نزن... چیزی تقصیر تو نیست. منو یونا به زور باهم نامزدیم. چون خونواده هامون مجبورمون کردند. من هیچ علاقه ای بهش ندارم. الانم اینطوری رفتار میکنه تا حرص منو دربیاره.
+به هر حال عذر میخوام آقای مین... نمیدونم چرا بیهوش شدم.
_دکتر گفت بخاطر استرس زیادی بوده که بهت وارد شده. دیگه نباید استرس داشته باشی.
☆به به خانوم جانگ! بهتری؟
_کی به تو اجازه داد که بیای توی اتاق؟
☆عذاب وجدانم بهم اجازه داد که وارد بشم آقای مین... به هر حال من که ربات نیستم. دل دارم. و دلمم برای این خانوم سوخت.
+خانوم یونا! عام بله بهتر هستم. ممنون از احوالپرسیتون.
_یونا تموم شد؟ حالا برو بیرون چون خیلی حرفا باهات دارم... جولینا خوب استراحت کن.
☆از کی تاحالا رئیسا کارمندای سطح پایینشون رو به اسم صدا میزنن؟ اونم وقتی زنشون جلوشون وایساده.
_از همین حالا خانوم کیم! اگه وز وز کردنات تموم شد، برو بیرون. مزاحم شدی! داشتم عشقمو میبوسیدم!
+*صورتی همانند لبو😂*
☆*عصبی*چی؟ داری به من خیانت میکنی؟ اونم به وسیله ی این هرزه؟
_ اولا بهتره ازین به بعد با عشق من درست صحبت کنی دوما ما اصلا باهم رابطه ای نداشتیم که من بخوام بهت خیانت کنم(آفرین یونگی... همین فرمون بری جلو یونا سکته رو میزنه😂)
+آ... آقای مین؟ چی میگید؟
_*آروم طوری که فقط جولینا بفهمه*ساکت باش... بعدا بهت توضیح میدم.
+با... باشه.
☆برات بد تموم میشه جانگ جولینا!*میره سمت در و درو محکم باز میکنه و مجددا محکم میبنده*
+آقای مین هرچه سریعتر ماجرارو توضیح بدین.
_حتما... ولی الان باید استراحت کنی. وقتی مرخص بشی بهت میگم.
+اما من الان میخوام بشنوم.
_خیلی خب... تو... تو به زورِ من وارد یه رابطه شدی!
+چ... چی؟
_چون تو خیلی ساده ای انتخابت کردم جولینا! حق میدم که ازم متنفر باشی ولی مطمئن باش هرجوری شده برات جبران میکنم! قول میدم.
+یعنی... یعنی منی که از نظر همه دیوونم، باید نقش دوست دختر شما رو بازی کنم؟
_کدوم احمقی گفته تو دیوونه ای؟ کسی که انقدر باهوشه، کجاش دیوونس؟ دیوونه به کسایی مث یونا میگن!
+خیلی خب... باشه آقای مین.
_باید از این به بعد منو یونگی یا شوگا صدا کنی. تا رابطمون انقدر سرد بنظر نرسه.
+باشه شو... شوگا. بنظر من شوگا بیشتر بهت میاد.
_هرچی دوست داری صدام کن فقط منو از دست یونا و خانوادم نجات بده.
+*خنده*چشم شوگا... راستی من بخاطر کمک کردن به دیگران ازشون متنفر نمیشم...
_از بس قلبت پاکه.
+قلب من؟
_آره... قلب تو! قلبی که هیچ دروغیو توی خودش جا نداده
۸.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.