My police boyfriend
My police boyfriend
Part 8
همونجوری وایساده بودم که جیمین اومد سمتم
جیمین:خب.. باید از لحاظ بدنی قوی باشی پس هر روز تمرین داریم.. اول باید بوکس یاد بگیری
بعدم یه اشاره به جونگ کوک داد
جونگ کوک:هی خانوم کوچولو بیا اینجا ..
من:ه... هوم
داری شوخی میکنی؟؟!!! اما اون هیکلش دو برابر من
*با خودش حرف میزنه *
جونگ کوک:از این به بعد معلم بکس و دفاع شخصیت منم.. فهمیدی؟
من:ا.. اره
جونگ کوک:خب از اونجایی که ریزه میزه ای فعلا خیلی بهت سخت نمیگیرم
من:هی.. من ریزه میزه نیستم
جونگ کوک:جدا؟!.. اما ظاهرت اینو نشون میده
من:یاااا پسره***
جونگ کوک:چیزی گفتی؟!! پوزخند
من:ن.. نه
جونگ کوک:خوبه... بیا.. این دستکش هارو بپوش
من:دستکش هارو ازش گرفتم و پوشیدم
جونگ کوک:حالا.. سعی کن تمام ذهنت رو خالی کنی و با تمام قدرتت به کیسه بوکس ضربه بزنی
من:باشه ای گفتم و گارد گرفتم نفسم حبس کردم و با تمام قدرت ضربه زدم
جونگ کوک:چند ثانیه سکوت کرد و به بورا نگاه کرد
... انتظار اینو نداشتم
من:بهتره از روی ظاهر قضاوت نکنی اقای جئون
جونگ کوک:شاید حق با تو باشه... حالا ببینم بعدیو چیکار میکنی
من:خیلی خوب ...
جونگ کوک:اماده... بزن
یه ضربه محکم دیگه زدم ..
جونگ کوک:... مثل اینکه خودم باید دست بکار شم
از دید بورا
جلوم وایساد و گارد گرفت از این حرکتش تعجب کردم یعنی میخواد باهم بجنگیم؟ امکان نداره بتونم حتی یه ضربه بهش بزنم هیکلش 4 برابر من.. نفس عمیق ی کشیدم ...
گارد گرفتم حرکت اولمو با یه مشت شروع کردم که متاسفانه جونگ کوک جای خالی داد و باعث شد بیوفتم زمین
ولی خودمو زمین نزدم و دوباره بلند شدم
ضربه دوم.... سوم... چهارم.. هیچکدوم بهش اصابت نکرد.. ناله ای از روی خستگی کردم و گفتم .. دیگه نمیتونم..
جونگ کوک:به این زودیا خسته شدی؟
من:یااا... تو همه ضربه هارو جا خالی دادی
جونگ کوک:بلند شو.. دوباره بزن بیشتر سعی کن فک کن من دشمنی ام که با تمام وجود میخوای نابودش کنی
من:باشه ای گفتم و خودمو جمع و جور کردم
این دفعه سعی کردم با تمام قدرت و البته تمرکزم عمل کنم
موقعیتو در نظر گرفتم تمام توانم گذاشتم رو دستام و ضربه زدم ...مستقیم خورد تو دل جونگ کوک که باعث شد از درد به خودش بپیچه
من:ه.. هی حالت خوبه
جونگ کوک:یاا دختر دستت چه سنگینه
اخ..
من:م.. من واقعا متاسفم عمدی نبود
جونگ کوک:اخی گفت و سعی کرد بلند شه
لباسش رو تکوند و لبخندی زد .. :ضربه خوبی بود
من:یاااا. !!
از دید بورا
اینو گفت و یه لبخند خرگوشی تحویلم داد.. تا همین چند دقیقه پیش از درد به خودش پیچیده بود حالا ازم تعریف میکنه!؟ یاا
Part 8
همونجوری وایساده بودم که جیمین اومد سمتم
جیمین:خب.. باید از لحاظ بدنی قوی باشی پس هر روز تمرین داریم.. اول باید بوکس یاد بگیری
بعدم یه اشاره به جونگ کوک داد
جونگ کوک:هی خانوم کوچولو بیا اینجا ..
من:ه... هوم
داری شوخی میکنی؟؟!!! اما اون هیکلش دو برابر من
*با خودش حرف میزنه *
جونگ کوک:از این به بعد معلم بکس و دفاع شخصیت منم.. فهمیدی؟
من:ا.. اره
جونگ کوک:خب از اونجایی که ریزه میزه ای فعلا خیلی بهت سخت نمیگیرم
من:هی.. من ریزه میزه نیستم
جونگ کوک:جدا؟!.. اما ظاهرت اینو نشون میده
من:یاااا پسره***
جونگ کوک:چیزی گفتی؟!! پوزخند
من:ن.. نه
جونگ کوک:خوبه... بیا.. این دستکش هارو بپوش
من:دستکش هارو ازش گرفتم و پوشیدم
جونگ کوک:حالا.. سعی کن تمام ذهنت رو خالی کنی و با تمام قدرتت به کیسه بوکس ضربه بزنی
من:باشه ای گفتم و گارد گرفتم نفسم حبس کردم و با تمام قدرت ضربه زدم
جونگ کوک:چند ثانیه سکوت کرد و به بورا نگاه کرد
... انتظار اینو نداشتم
من:بهتره از روی ظاهر قضاوت نکنی اقای جئون
جونگ کوک:شاید حق با تو باشه... حالا ببینم بعدیو چیکار میکنی
من:خیلی خوب ...
جونگ کوک:اماده... بزن
یه ضربه محکم دیگه زدم ..
جونگ کوک:... مثل اینکه خودم باید دست بکار شم
از دید بورا
جلوم وایساد و گارد گرفت از این حرکتش تعجب کردم یعنی میخواد باهم بجنگیم؟ امکان نداره بتونم حتی یه ضربه بهش بزنم هیکلش 4 برابر من.. نفس عمیق ی کشیدم ...
گارد گرفتم حرکت اولمو با یه مشت شروع کردم که متاسفانه جونگ کوک جای خالی داد و باعث شد بیوفتم زمین
ولی خودمو زمین نزدم و دوباره بلند شدم
ضربه دوم.... سوم... چهارم.. هیچکدوم بهش اصابت نکرد.. ناله ای از روی خستگی کردم و گفتم .. دیگه نمیتونم..
جونگ کوک:به این زودیا خسته شدی؟
من:یااا... تو همه ضربه هارو جا خالی دادی
جونگ کوک:بلند شو.. دوباره بزن بیشتر سعی کن فک کن من دشمنی ام که با تمام وجود میخوای نابودش کنی
من:باشه ای گفتم و خودمو جمع و جور کردم
این دفعه سعی کردم با تمام قدرت و البته تمرکزم عمل کنم
موقعیتو در نظر گرفتم تمام توانم گذاشتم رو دستام و ضربه زدم ...مستقیم خورد تو دل جونگ کوک که باعث شد از درد به خودش بپیچه
من:ه.. هی حالت خوبه
جونگ کوک:یاا دختر دستت چه سنگینه
اخ..
من:م.. من واقعا متاسفم عمدی نبود
جونگ کوک:اخی گفت و سعی کرد بلند شه
لباسش رو تکوند و لبخندی زد .. :ضربه خوبی بود
من:یاااا. !!
از دید بورا
اینو گفت و یه لبخند خرگوشی تحویلم داد.. تا همین چند دقیقه پیش از درد به خودش پیچیده بود حالا ازم تعریف میکنه!؟ یاا
۲۷.۹k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.