part
part:2
_____________________________________
جونگکوک: اگه من تورو واسه بدنت میخواستم تو الان باید رو تخت زجه میزدی
ات: پس واسه چی میخوای
جونگکوک: زنم شو هرچی بخوای بهت میدم خونه طلا ماشین هرچی
ات:پولتو بزار تو جیبت با پول نمیتونی منو عاشق خودت کنی
جونگکوک: میشی همه ی دخترا اولش همینو میگن
ات: من نامزد دارم
جونگکوک با این حرف ات عصبانی شد و گردنشو گرفت و نزدیک صورتش شد و در گوشش زمزمه کزد:
جونگکوک: تو مال منی نامزدتو فراموش میکنی تو ساخته شدی برای من
جونگکوک گردن ات رو ول کرد و محافظ شو صدا زد
جونگکوک: برین کل طلا فروشی های شهر رو بگردین بهترین جواهر هارو برام بیارین
&:چشم قربان
ات" نیم ساعت بیشتر طول نکشید که با کلی جواهر اومدن داخل چشمام برق میزد تاحالا این همه طلا از نزدیک ندیده بودم
جونگکوک: خوبه یا بیشتر میخوای
ات: دستامو باز کت
دستای ات رو باز کردن و ات پاشد رفت سمت جواهر ها یه گردنبد برداشت و پرت کرد تو صورت جونگکوک که یهو اسلحه ها محاصرش کردن
جونگکوک: چیکار میکنین اسلحتونو بیارید پایین
&:چشم ببخشی
جونگکوک: طلا هارو بزارید برید
&:چشم قربان
همه رفتن بیرون و ات و جونگکوک تنها شدن جونگکوک گردنبندی که ات پرت کرد رو برداشت و و انداخت دور گردن ات و ات با ثانیه نکشید که گردنبد رو برداشت و انداخت
جونگکوک: باشه هرچقدر میخوای مقاومت کن فایده ای نداره
جونگکوک نزدیک ات شد
جونگکوک: اگه فکر فرار به سرت بزنه قسم میخورم تمام شهرو رو بگردم پیدات کنم
جونگکوک نزدیک لبای ات شد ولی ات صورتشو چرخوند
جونگکوک: یه لباس از تو کمد بردار بپوش بیا پایین
جونگکوک رفت بیرون
ات" چه گیری کردم بی کی بگم نمیخوام مجبور بودم به حرفش گوش بدم رفتم یه لباس برداشتم پوشیدم و رفتم پایین
جونگکوک: معرفی میکنم همسرم
لونا: چی همسرت؟
جونگکوک: آره
هایجین: یعنی چی پسرم تو نامرد داری
ات" نامزد؟ حرومزاده
جونگکوک: نامزد کجا بوذ چرا الکی میگی اگه منظورت اون برادر زادته که کور خوندی بهش بوگو دیگه دنبال من نیاد
لونا: مامان ببینش نمیخوای چیزی بگی
هایجین: تو آروم باش
لونا: بیین دختره ی دهاتی...
جونگکوک پاشد و یکی زد تو گوش لونا
لونا: مامان *گریه *
_____________________________________
ادامه دارد...
_____________________________________
_____________________________________
جونگکوک: اگه من تورو واسه بدنت میخواستم تو الان باید رو تخت زجه میزدی
ات: پس واسه چی میخوای
جونگکوک: زنم شو هرچی بخوای بهت میدم خونه طلا ماشین هرچی
ات:پولتو بزار تو جیبت با پول نمیتونی منو عاشق خودت کنی
جونگکوک: میشی همه ی دخترا اولش همینو میگن
ات: من نامزد دارم
جونگکوک با این حرف ات عصبانی شد و گردنشو گرفت و نزدیک صورتش شد و در گوشش زمزمه کزد:
جونگکوک: تو مال منی نامزدتو فراموش میکنی تو ساخته شدی برای من
جونگکوک گردن ات رو ول کرد و محافظ شو صدا زد
جونگکوک: برین کل طلا فروشی های شهر رو بگردین بهترین جواهر هارو برام بیارین
&:چشم قربان
ات" نیم ساعت بیشتر طول نکشید که با کلی جواهر اومدن داخل چشمام برق میزد تاحالا این همه طلا از نزدیک ندیده بودم
جونگکوک: خوبه یا بیشتر میخوای
ات: دستامو باز کت
دستای ات رو باز کردن و ات پاشد رفت سمت جواهر ها یه گردنبد برداشت و پرت کرد تو صورت جونگکوک که یهو اسلحه ها محاصرش کردن
جونگکوک: چیکار میکنین اسلحتونو بیارید پایین
&:چشم ببخشی
جونگکوک: طلا هارو بزارید برید
&:چشم قربان
همه رفتن بیرون و ات و جونگکوک تنها شدن جونگکوک گردنبندی که ات پرت کرد رو برداشت و و انداخت دور گردن ات و ات با ثانیه نکشید که گردنبد رو برداشت و انداخت
جونگکوک: باشه هرچقدر میخوای مقاومت کن فایده ای نداره
جونگکوک نزدیک ات شد
جونگکوک: اگه فکر فرار به سرت بزنه قسم میخورم تمام شهرو رو بگردم پیدات کنم
جونگکوک نزدیک لبای ات شد ولی ات صورتشو چرخوند
جونگکوک: یه لباس از تو کمد بردار بپوش بیا پایین
جونگکوک رفت بیرون
ات" چه گیری کردم بی کی بگم نمیخوام مجبور بودم به حرفش گوش بدم رفتم یه لباس برداشتم پوشیدم و رفتم پایین
جونگکوک: معرفی میکنم همسرم
لونا: چی همسرت؟
جونگکوک: آره
هایجین: یعنی چی پسرم تو نامرد داری
ات" نامزد؟ حرومزاده
جونگکوک: نامزد کجا بوذ چرا الکی میگی اگه منظورت اون برادر زادته که کور خوندی بهش بوگو دیگه دنبال من نیاد
لونا: مامان ببینش نمیخوای چیزی بگی
هایجین: تو آروم باش
لونا: بیین دختره ی دهاتی...
جونگکوک پاشد و یکی زد تو گوش لونا
لونا: مامان *گریه *
_____________________________________
ادامه دارد...
_____________________________________
- ۷.۵k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط