P51
P51
بعد از ۱۰ دقیقه گریه کردن من و ناز کردن و دلداری دادن تهیونگ....سرمو اوردم بالا...
_ای جانمم...ببین چشات قرمز شده.....دیگه گریه نکنیا ....و با یه کیس ۵ دقیقه ای به موندمون تو سالن پایین دادیم و رفتیم تو اتاق....
_ات....هیچی نخوردی....شرط میبندم باهات ضعف میکنی...
رفتم رو تخت و تهیونگ و بغل کردم...
+هیچی نمیشه.....به اونمنشی روانیت بگو دیگه نزدیکت نشه....
_بابا....اون کی نزدیکم شده!
+ازش هم طرفداری نکن.....
_نکردم!
+ولی ته بچه...کاش بچه رو انقدر زود نمیکاشتی...
تهجین هنوز بچس!
_تو هم دلت واسم تنگ شده؟
+نخیرم....کلی گفتم!
_اشکال نداره عزیزم....راه های دیگه هم هست.....
+عه....چی میگی....
_ولی...اگه میرفتی خونه جونگکوک خیلی ناراحت میشدم.......
+منم واسه همین نرفتم....دوست نداشتم تنهایی بخوابی.....
_یعنی همه ی مامانا انقدر هوای پسر هاشونو دارن؟
+آره....بچه ای که ۱۶ سال از مامانش بزرگتره....
_اره خب....مهم اخلاقه...
+یعنی تو میگی من اخلاقم عین زنای ۵۰ سالس!
_نه نه...مهم اینه که الان تو مامان منی.....
+خب...بابات کیه...
_پرو نشو دیگه....هیچکس جز من حق نداره به تو نزدیک بشه و بچه برات بکاره!
+وا....
_......
+خب پسرم؟
من فردا میخوان برم خونه داداشم...اجازه هس؟
_اصلا....میدونی که ازش خوشمنمیاد....
+تهیونگگگ....اون داداشمه....
_من پسرتم....تهیونگ کیه؟
+تهیونگ شوهرمه!
_اهان....چجوری آدمیه؟
+یه آدم جذاب وبد اخلاق و حسود که دست بزن داره!
_. چه مرد بدی .....وخیلی غلط کرده زدتت...
و گوشه لبمو بوسید....
+درباره شوهرم درست صحبت کن...
_انقدر دوستش داری....؟
+اوهوم...خیلی زیاد....
خندید..
_انقدر دلبری نکن دلبر.....یکاری دستت میدما...
بزار این بچه بدنیا بیاد....یا اصلا دکتر بریم برای چک نینی...با دکتر حرف میزنم ببینم تو دوران بارداری میشه...
+کم مزه بریز....شب بخیر...
_خوب بخوابی نفسم...#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
بعد از ۱۰ دقیقه گریه کردن من و ناز کردن و دلداری دادن تهیونگ....سرمو اوردم بالا...
_ای جانمم...ببین چشات قرمز شده.....دیگه گریه نکنیا ....و با یه کیس ۵ دقیقه ای به موندمون تو سالن پایین دادیم و رفتیم تو اتاق....
_ات....هیچی نخوردی....شرط میبندم باهات ضعف میکنی...
رفتم رو تخت و تهیونگ و بغل کردم...
+هیچی نمیشه.....به اونمنشی روانیت بگو دیگه نزدیکت نشه....
_بابا....اون کی نزدیکم شده!
+ازش هم طرفداری نکن.....
_نکردم!
+ولی ته بچه...کاش بچه رو انقدر زود نمیکاشتی...
تهجین هنوز بچس!
_تو هم دلت واسم تنگ شده؟
+نخیرم....کلی گفتم!
_اشکال نداره عزیزم....راه های دیگه هم هست.....
+عه....چی میگی....
_ولی...اگه میرفتی خونه جونگکوک خیلی ناراحت میشدم.......
+منم واسه همین نرفتم....دوست نداشتم تنهایی بخوابی.....
_یعنی همه ی مامانا انقدر هوای پسر هاشونو دارن؟
+آره....بچه ای که ۱۶ سال از مامانش بزرگتره....
_اره خب....مهم اخلاقه...
+یعنی تو میگی من اخلاقم عین زنای ۵۰ سالس!
_نه نه...مهم اینه که الان تو مامان منی.....
+خب...بابات کیه...
_پرو نشو دیگه....هیچکس جز من حق نداره به تو نزدیک بشه و بچه برات بکاره!
+وا....
_......
+خب پسرم؟
من فردا میخوان برم خونه داداشم...اجازه هس؟
_اصلا....میدونی که ازش خوشمنمیاد....
+تهیونگگگ....اون داداشمه....
_من پسرتم....تهیونگ کیه؟
+تهیونگ شوهرمه!
_اهان....چجوری آدمیه؟
+یه آدم جذاب وبد اخلاق و حسود که دست بزن داره!
_. چه مرد بدی .....وخیلی غلط کرده زدتت...
و گوشه لبمو بوسید....
+درباره شوهرم درست صحبت کن...
_انقدر دوستش داری....؟
+اوهوم...خیلی زیاد....
خندید..
_انقدر دلبری نکن دلبر.....یکاری دستت میدما...
بزار این بچه بدنیا بیاد....یا اصلا دکتر بریم برای چک نینی...با دکتر حرف میزنم ببینم تو دوران بارداری میشه...
+کم مزه بریز....شب بخیر...
_خوب بخوابی نفسم...#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۳۳.۷k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.