P50
P50
از لحن حرف زدنش ترسیدم و بغض کردم!
+ب..باشه..
_.......
رفتم گوشه گوشه تخت دراز کشیدم و پاهامو تو دلم جمع کردم و گریه کردم.....
اینچند روز خیلی مودی شده بودم...
شاید بخاطر همین بچه بود!
احساس میکردم وقتی عطر تهیونگ بهم میخورد حالم بد میشد...که....اینم احتمالا بخاطر بارداریه!
یه طرف تخت سنگین تر شد و نفساش به گردنم خورد.....
دستاشو رو پاهامگذاشت و از بالا تا پایین میکشید به بدنم و نازم میکرد....
_نفسم؟
+.......
_نمیخوای بهم نگاه کنی فرشته؟
+.......
_اونجوری روتو ازم نگیر.....
+نکن....
_ات؟داری گریه میکنی؟
+نه.....
سریع رومو برگردوند سمت خودش.....
_چرا گریه میکنی نفسم؟
از من ناراحتی؟
+نه...نیستم...
دستشو گذاشت گوشه لبم...
به سوزش زخم گوشه لبم اهمیت ندادم اما با تیر کشیدن شدید زیر دلم نفسم بند اومد....
+ن...ن..نکن..
نمیخواستم بغضم جلوش بشکنه ولی نمیتونستم!
_چرا صدات میلرزه؟
+....
_ات...
بغضم ترکید...
_ا...ات چی شده؟(تعجب و ترس)
+د...دلم...(گریه شدید)
نشوندم رو تخت...
_ب..بمیرم برات....
و پیشونیمو بوسید و تو بغلش فرو رفتم....
_نینیمون مامانشو اذیت میکنه؟
+...(اشک)
_قشنگ من؟
دستشو رو دلمگذاشت....
_ماساژ بدم دلتو؟
+....
_گشنته...بیا بریم پایین یچی بدم بخوری..باشه؟
+گ...گشنم نیست...
_ات....گریت برای چیه...چی میخوای ها؟به من بگو..
چی میگفتم؟....خودمم نمیدونستم.....
دوست داشتم خودمو براش لوس کنم؟
یا....بخاطر این بود که هر شب کابوس میبینم از دستش بدم...؟
_من اذیتت میکنم..؟
+نه...
_بزار برم برات آب..
دستشو گرفتم..
+ن...نه نرو....میترسم....
_ات؟
اینچند روز از تنهایی میترسیدم .... کابوس میدیدم که نکنه تهیونگو از دست بدم...
+می...میترسم تنها بمونم.....
دستمو گرفت و شونه هامو تو بغلش گرفت...
_نترس عزیزم..نترس!من اینجام!
بیا با هم بریم.....
دستشو محکمگرفته بودم.....
_ات.....چرا انقدر محکم منو گرفتی....فرار نمیکنم که...
ات ببرمت دکتر؟
+ن..نه
آروم از پله ها رفتیم پایین....
..........
_بیا این آب و بخور......
لبات خشک خشک شده عزیزم....
لیوان و ازش گرفتم و یه کم خوردم....
+......
_ات....چرا انقدر حساس شدی.....؟
+...
بغضم گرفت و اشکام سرازیر شد.....
+ت..تهیونگ..(اشک)
_جونم؟بگو چیشده....
+من....من میترسم از دستت بدم..(هق)
با شنیدن حرفم لبخندی زد و بیشتر منو سمت خودش کشید....
_پس بگو چیشده...میترسی منو از دست بدی؟
+نخند.....
_این که گریه نداره....باید قشنگ مواظبم باشی....
+دهنتو ببند!
_(میخنده)
+تهیونگ نخندد(گریه)
_باشه باشه....
سرمو بردم تو گردنش و هق زدم....
_تو هیچوقت منو از دست نمیدی....
از لحن حرف زدنش ترسیدم و بغض کردم!
+ب..باشه..
_.......
رفتم گوشه گوشه تخت دراز کشیدم و پاهامو تو دلم جمع کردم و گریه کردم.....
اینچند روز خیلی مودی شده بودم...
شاید بخاطر همین بچه بود!
احساس میکردم وقتی عطر تهیونگ بهم میخورد حالم بد میشد...که....اینم احتمالا بخاطر بارداریه!
یه طرف تخت سنگین تر شد و نفساش به گردنم خورد.....
دستاشو رو پاهامگذاشت و از بالا تا پایین میکشید به بدنم و نازم میکرد....
_نفسم؟
+.......
_نمیخوای بهم نگاه کنی فرشته؟
+.......
_اونجوری روتو ازم نگیر.....
+نکن....
_ات؟داری گریه میکنی؟
+نه.....
سریع رومو برگردوند سمت خودش.....
_چرا گریه میکنی نفسم؟
از من ناراحتی؟
+نه...نیستم...
دستشو گذاشت گوشه لبم...
به سوزش زخم گوشه لبم اهمیت ندادم اما با تیر کشیدن شدید زیر دلم نفسم بند اومد....
+ن...ن..نکن..
نمیخواستم بغضم جلوش بشکنه ولی نمیتونستم!
_چرا صدات میلرزه؟
+....
_ات...
بغضم ترکید...
_ا...ات چی شده؟(تعجب و ترس)
+د...دلم...(گریه شدید)
نشوندم رو تخت...
_ب..بمیرم برات....
و پیشونیمو بوسید و تو بغلش فرو رفتم....
_نینیمون مامانشو اذیت میکنه؟
+...(اشک)
_قشنگ من؟
دستشو رو دلمگذاشت....
_ماساژ بدم دلتو؟
+....
_گشنته...بیا بریم پایین یچی بدم بخوری..باشه؟
+گ...گشنم نیست...
_ات....گریت برای چیه...چی میخوای ها؟به من بگو..
چی میگفتم؟....خودمم نمیدونستم.....
دوست داشتم خودمو براش لوس کنم؟
یا....بخاطر این بود که هر شب کابوس میبینم از دستش بدم...؟
_من اذیتت میکنم..؟
+نه...
_بزار برم برات آب..
دستشو گرفتم..
+ن...نه نرو....میترسم....
_ات؟
اینچند روز از تنهایی میترسیدم .... کابوس میدیدم که نکنه تهیونگو از دست بدم...
+می...میترسم تنها بمونم.....
دستمو گرفت و شونه هامو تو بغلش گرفت...
_نترس عزیزم..نترس!من اینجام!
بیا با هم بریم.....
دستشو محکمگرفته بودم.....
_ات.....چرا انقدر محکم منو گرفتی....فرار نمیکنم که...
ات ببرمت دکتر؟
+ن..نه
آروم از پله ها رفتیم پایین....
..........
_بیا این آب و بخور......
لبات خشک خشک شده عزیزم....
لیوان و ازش گرفتم و یه کم خوردم....
+......
_ات....چرا انقدر حساس شدی.....؟
+...
بغضم گرفت و اشکام سرازیر شد.....
+ت..تهیونگ..(اشک)
_جونم؟بگو چیشده....
+من....من میترسم از دستت بدم..(هق)
با شنیدن حرفم لبخندی زد و بیشتر منو سمت خودش کشید....
_پس بگو چیشده...میترسی منو از دست بدی؟
+نخند.....
_این که گریه نداره....باید قشنگ مواظبم باشی....
+دهنتو ببند!
_(میخنده)
+تهیونگ نخندد(گریه)
_باشه باشه....
سرمو بردم تو گردنش و هق زدم....
_تو هیچوقت منو از دست نمیدی....
۳۳.۰k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.