"The first"پارت۷

"The first"پارت۷
.ها؟ ج.جدی میگی؟ زندست؟
&آره من بهش شوک الکتریکی دادم ضربانش
برگشت!
)اشک ا/ت دوباره ناخواسته راه میفته....
@ممنونم... ممنونم که بودی... اگه تو نبودی و اون
میمرد من دیگه نمیتونستم زندگی کنم!
&خدایا تو چقد دل نازکی! سکته قلبی بیمار به تو چه
ربطی داشت که بخوای بخاطرش زندگی نکنی؟
@نامجونا! من خیلی بدبختم! یه بار اومدم یه کارو
عین آدم انجام بدم اینطوری شد... آقای لی حتما َ رَدم
میکنه... این ترمو باید دوباره بگذرونم...
&اهه انقد گریه نکن!
)اشکای ا/ت رو از گونه هاش پاک میکنه
@من دیگه قید اول شدن رو میزنم! میخوام قبول
کنم تو از من بهتری! که هستی البته...
&تازه... تو یچیز دیگه هم اولم!
@توی چی؟
&من اولین انترن بخش مغز و اعصاب هستم که
مسئول حال عمومی یه انترن غش کرده دیگست!

@اهه تو اینجا هم ول کن نیستی؟ انقد مزه نریز
نمیبینی چقد حالم خرابه؟
&میخوام تو یه چیز دیگه هم اول باشم!
@هوففف دیگه چی؟
&میخوام اولین کسی باشم که بهت میگه دوست
دارم!
.ها؟ چ.چی؟
)ا/ت کامال از این حرف نامجون هنگ کرده بود...
نمیدونست دقیقا باید چه واکنشی نشون بده تا طبیعی
به نظر برسه... راستش همیشه نامجون رو از ته
قلبش دوست داشت... ولی حتی فکرش رو هم
نمیکرد که اول اون اعتراف کنه! نامجون به ا/ت
زل زده بود و منتظر جوابش بود...
@اممم... این... از اون شوخی های مسخرت نیست
که؟
&نه... کامال جدیم! امروز برام ثابت شد که تو مهم
ترین فرد زندگیمی
دیدگاه ها (۲)

"The first"پارت۸

"The first"پارت۹ ( آخر)

"The first"پارت۶

"The first"پارت۵

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۱

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط