part three
part three
صداش لرزید : چون من فقط یه خون آشام کثیف نوع یک¹ هستم . "
۱. این نوع خون آشام ها قوی ترین نوع هستند.
فریاد زدم : تو کثیف نیستی !
با چشم های قرمز شده از اشک بهم نگاه کرد .
خستگی و نا امیدی از ارباب جوان بعیده !
فهمیدم قضیه فقط توهین های اون عوضی ها نبوده .
به جوجانگ نگاه کردم .
مشخص بود اون هم متوجه شده بود که قضیه ، پشت پرده ایی داره .
با اخم بهش نگاه می کرد .
جوجانگ_ جیمین ، قضیه فقط حرف نیست .
چی شده ؟ "
دست های جیمین بعد از این حرف لرزید و لیوان از دستش افتاد و روی لباسش ریخت . و بعد لیوان مثل مقاومت جیمین شکست .
جیمین_ شت ! ریدم .
پیرهن سفیدش لکه ی بزرگی از خون روی خودش نقاشی کرد .
به وضوح ترس رو توی دست جیمین که به لباسش چنگ انداخته بود حس کردم .
با صدای بم و لرزیدش گفت : م میرم... ل لباسمو... عوض ک کنم . "
" جی جی "
وقتی از پشت اوپن بیرون اومد ، به مچ کوچیکش دست انداختم و گفتم : چت شده ؟
مردمک چشماش میلرزید .
به دو طرف سر تکون داد و گفت : هیچی !
اون از مرگ میترسه . میترسه ! توی جنگ آخر شمشیر نزدیک به قلبش فرو رفت . اما قضیه فقط این نیست .
بدنش لرزید .
گفت : میخوام لباسم رو عوض کنم !
دستش رو رها کردم .
با سرعت ازمون دور شد و توی اتاقش رفت .
" جی ام "
لباسم رو با ترس دراوردم و سمت سطل زباله پرت کردم .
متنفرم ، از مرگ می ترسم !
من نمیخوام هیچ وقت لباسم با خون خودم قرمز بشه !
من هنوز توی اون حس گمراهی گیر کردم .
من هنوز خیلی ضعیفم !
من خیلی کثیفم ! من آدم خوبی نیستم !
چرا چرا ؟ چرا من ؟ چرا من باید با خون پادشاه زنده بمونم !
چرا نمردم ! چرا سرنوشتم انقدر ترسناکه !
چرا هیچکس من رو دوست نداره !
چرا مثل ماهی شدم که به سمت قلاب شنا میکنه ، با اینکه میدونه میمیره ؟!
چرا ؟؟
#مثلخون
#بیتیاس
#فیک
#نامجون،جین،هوسوک،یونگی
#جیمین،تهیونگ،کوک
صداش لرزید : چون من فقط یه خون آشام کثیف نوع یک¹ هستم . "
۱. این نوع خون آشام ها قوی ترین نوع هستند.
فریاد زدم : تو کثیف نیستی !
با چشم های قرمز شده از اشک بهم نگاه کرد .
خستگی و نا امیدی از ارباب جوان بعیده !
فهمیدم قضیه فقط توهین های اون عوضی ها نبوده .
به جوجانگ نگاه کردم .
مشخص بود اون هم متوجه شده بود که قضیه ، پشت پرده ایی داره .
با اخم بهش نگاه می کرد .
جوجانگ_ جیمین ، قضیه فقط حرف نیست .
چی شده ؟ "
دست های جیمین بعد از این حرف لرزید و لیوان از دستش افتاد و روی لباسش ریخت . و بعد لیوان مثل مقاومت جیمین شکست .
جیمین_ شت ! ریدم .
پیرهن سفیدش لکه ی بزرگی از خون روی خودش نقاشی کرد .
به وضوح ترس رو توی دست جیمین که به لباسش چنگ انداخته بود حس کردم .
با صدای بم و لرزیدش گفت : م میرم... ل لباسمو... عوض ک کنم . "
" جی جی "
وقتی از پشت اوپن بیرون اومد ، به مچ کوچیکش دست انداختم و گفتم : چت شده ؟
مردمک چشماش میلرزید .
به دو طرف سر تکون داد و گفت : هیچی !
اون از مرگ میترسه . میترسه ! توی جنگ آخر شمشیر نزدیک به قلبش فرو رفت . اما قضیه فقط این نیست .
بدنش لرزید .
گفت : میخوام لباسم رو عوض کنم !
دستش رو رها کردم .
با سرعت ازمون دور شد و توی اتاقش رفت .
" جی ام "
لباسم رو با ترس دراوردم و سمت سطل زباله پرت کردم .
متنفرم ، از مرگ می ترسم !
من نمیخوام هیچ وقت لباسم با خون خودم قرمز بشه !
من هنوز توی اون حس گمراهی گیر کردم .
من هنوز خیلی ضعیفم !
من خیلی کثیفم ! من آدم خوبی نیستم !
چرا چرا ؟ چرا من ؟ چرا من باید با خون پادشاه زنده بمونم !
چرا نمردم ! چرا سرنوشتم انقدر ترسناکه !
چرا هیچکس من رو دوست نداره !
چرا مثل ماهی شدم که به سمت قلاب شنا میکنه ، با اینکه میدونه میمیره ؟!
چرا ؟؟
#مثلخون
#بیتیاس
#فیک
#نامجون،جین،هوسوک،یونگی
#جیمین،تهیونگ،کوک
۳.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.