ادامه135
ادامه135
$ات برو بعدی بپوش..
+مامان نمیبینی کارم داره.. خاله گوشی رو بده..
مامان کوک: خداحافظ
+عهه.. چرا قطع کردی کارش داشتم..!
مامان کوک: باشه بعدا زود..
$ات با این کارات داریییی....
+باشه😂
+اینم اخریش..
$خبب.. کدوم..؟
_ات..
+واااای جونگ کووووک...
مامان کوک: تو از کجا پیدات شد؟
_ناشناس شدی.... خخخخخ
+خستم کردن... 🥺
مامان کوک: با تو ام..
_از یکی از خدمتکارا گرفتم..
مامان کوم: عجب.. خخخ
$زود باش بروو.. بدو برو بیرون..
+واااا ماماااان..
مامان کوک: جونگ کوک برو بیرون..
+چرا بره؟ 🥺
مامان کوک: قراره سوپرایز شه الان ببینت خوب نیست..(هر چند دیده😂💔)
_ات بدون لباسم منو سوپرایز میکنه...
+منظورش اینه که لباس دیگه ای داشته باشم مگه نه؟
_اره.. خخخ (😂😂💔)
مامان کوک: خانوم ایشونو راهنمایی کنین بیروون..
_باشه خودم میرم.. خخخ
$تو چرا هنوز وایسادی؟
+بشینم؟
مامان کوک: ها؟
+ها؟
$زود انتخاب کن دیگه...
+عامم... نمیدونم. خخخ
$خیلی ممنون..
+دومی نظرمو گرفت..
$اره اونم قشنگ بود..
مامان کوک: پس حل شد.. خبب... اماده شوو..
+اوک...
چند دیقه بعد..
$خب بریم..
+جونگ کوک کجا رفت؟
مامان کوک: ول کن نیستی هاااا
+خب شاید باشه🥺
$ات دیوونه بازیا رو بزار کنار... خب بریم..
از اونجا اومدیم بیرون و مامان کوک و مامان سوار شدن و منم اخر میخواستم سوار بشم که کوک اون طرف با ماشین وایستاد و داد زد..
_هی دختر خوشگله.. سوار نمیشی؟
با جیییغ درو بستم و بدو بدو رفتم سمت ماشین کوک..
که در ماشین رو مامان کوک باز کرد..
مامان کوک: ات برگرد.. هنوز کار داریییم...
به کوکنکا کردم و گفتم..
+چیکار کنم؟
_زود باش سوار شو الان میاااد..
سوار سدم و جونگکوک با سرعت حرکت کرد...
+واااای😂
$ات برو بعدی بپوش..
+مامان نمیبینی کارم داره.. خاله گوشی رو بده..
مامان کوک: خداحافظ
+عهه.. چرا قطع کردی کارش داشتم..!
مامان کوک: باشه بعدا زود..
$ات با این کارات داریییی....
+باشه😂
+اینم اخریش..
$خبب.. کدوم..؟
_ات..
+واااای جونگ کووووک...
مامان کوک: تو از کجا پیدات شد؟
_ناشناس شدی.... خخخخخ
+خستم کردن... 🥺
مامان کوک: با تو ام..
_از یکی از خدمتکارا گرفتم..
مامان کوم: عجب.. خخخ
$زود باش بروو.. بدو برو بیرون..
+واااا ماماااان..
مامان کوک: جونگ کوک برو بیرون..
+چرا بره؟ 🥺
مامان کوک: قراره سوپرایز شه الان ببینت خوب نیست..(هر چند دیده😂💔)
_ات بدون لباسم منو سوپرایز میکنه...
+منظورش اینه که لباس دیگه ای داشته باشم مگه نه؟
_اره.. خخخ (😂😂💔)
مامان کوک: خانوم ایشونو راهنمایی کنین بیروون..
_باشه خودم میرم.. خخخ
$تو چرا هنوز وایسادی؟
+بشینم؟
مامان کوک: ها؟
+ها؟
$زود انتخاب کن دیگه...
+عامم... نمیدونم. خخخ
$خیلی ممنون..
+دومی نظرمو گرفت..
$اره اونم قشنگ بود..
مامان کوک: پس حل شد.. خبب... اماده شوو..
+اوک...
چند دیقه بعد..
$خب بریم..
+جونگ کوک کجا رفت؟
مامان کوک: ول کن نیستی هاااا
+خب شاید باشه🥺
$ات دیوونه بازیا رو بزار کنار... خب بریم..
از اونجا اومدیم بیرون و مامان کوک و مامان سوار شدن و منم اخر میخواستم سوار بشم که کوک اون طرف با ماشین وایستاد و داد زد..
_هی دختر خوشگله.. سوار نمیشی؟
با جیییغ درو بستم و بدو بدو رفتم سمت ماشین کوک..
که در ماشین رو مامان کوک باز کرد..
مامان کوک: ات برگرد.. هنوز کار داریییم...
به کوکنکا کردم و گفتم..
+چیکار کنم؟
_زود باش سوار شو الان میاااد..
سوار سدم و جونگکوک با سرعت حرکت کرد...
+واااای😂
۱۴.۵k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.