P

‌주인과 노예💱
P~۲۴


ویو جیمین:
تو شرکت نشسته بودم داشتم پرونده هارو مرتب میکردم و نکاشون میکردم سرم شلوغ بود که یکی زنگ زد بدون نگاه کردن به اسمش جواب دادم

مکالمه:
-الو بله
^الو سلام
-او تویی ببخشید سرم شلوغ بود بدون نکا کردن اسم جواب دادم
^اشکال نداره راستی من برگشتم کره
-چی کی کجا الان چرا نگفتی
^نفس بگیر میخواستم سوپرایزت کنم
-خب الان من میام فرودگاه دنبالت پس
^سرت شلوغه نمیخواد خدم میام
-نه نه الان میام پس فعلا بای
^اخه باشه بای
پایان مکالمه:

تق‌تق
کوک:بیا تو
جیمین:میخواستم بگم من دارم میرم فرودگاه دنبال جی
کوک:باشه پس زود بیا
جیمین:گدا نباش پرونده ها مرتبن کاره من تموم شد تمامممم من رفتم
کوک:هعی باشه بابا


تو فرودگاه:
جیا:پس ای....
جیمین:هلوووووو*بغلش کرد و جدا شد*
جیا:خوبه دقیقا تو ده مین
جیمین:هه هه(بویَ😂همون میم هس میگه هه هه بویَ)
جیا:هعی خیلی دلم برات تنگ شده بود
جیمین:منم خیلی
جیا:ببینم با دختری که صمیمی نگرفتی
جیمین:*اندر فکر کردن به مینجی و کاراش*امم نه بابا مگه میشه عشقم(شکست عشقی خوردین نه برا دانلود اهنک fakelove عدد ۷را در پی وس بنده بفرستید)
جیا:منم باور کردم
جیمین:نه ولی برا ماموریت کوک و اعضا مجبورم کردن من مخالفت کردم ولی مجبورم کردن
جیا:باشه بیا بریم خونه
جیمین:عمارت کوک باید بریم اونجایی چند ماه
جیا:چرا باشه پس بریم*لبو بوسید و رفتن سوار ماشین شدن و حرکت کردن*

تو ماشین:
جیمین:جیا
جیا:........
جیمین:عشقم
جیا:........
جیمین:چاگی قهری
جیا:نه
جیمین:امم چاگی گفتم کوک و اعضا مجبورم کردن ببخشید
جیا:هوم*که جیمین ماشینو نگه داشت *
جیا:چیک........*که جیمین شروع کرد به بوسیدنش*

۵مین بعد:
جیمین:*گرفتن قیافه مظلومیت🥺*
جیا:باشه میبخشمت ولی زیاد تکرار نکن
جیمین:چشم
جیا:حالا زود بریم عمارت
جیمین:چشم بانو
جیا:😄

عمارت کوک:
ویو مینجی:
این اجوما نمیخواد برگرده الان یه هفته شده یک روز هم اضافش هوففففففففففففف الان یه مهمون میاد الان ساعت ۷:۳۰ ساعت ۸میان چقدر مهمون اینم دوست دختر ارباب دوم پارک هست هووووووووووو شام رو اماده کردم و میزو چیدم اونا اومدن چمدون دوست دختر پارک رو گرفتم تو اتاق بردم لباساشو چیدم و مرتب کردم و رفتم تو اتاقم اونا هم شام میخوردن
کوک:خوش اومدی جیا
جیا:..........
کوک:جیا جیا
ته:من کاری نکردم جیا *یه دقیقه برگردیم به اون موقع
ته:«اهه جیمین دیگه برو به مینجی نزدیک شو حالا خب چیزی نمیشه»خب باهممم اهمممم*
کوک:خب جیا اوک من بودم اعضا حمایتم کردن گفتن خب جیمین میتونست دله دختراری به دست بیاره بیشتر
ته:البته که کوک تونست بیشتر نزدیکش بشه
جیا:چطور
کوک:ببند ته
ته:خب*کله اتفاق هارو توضیح میده خیلی سریع*(#به‌دوست‌خود‌_اعتماد‌«نکنید

جانی
#نفر_بعدی_درکار_نیست
دیدگاه ها (۲)

‌주인과 노예💱P~۲۵جیا:واقعا!؟کوکککوک:عع اره اصلاجیا:تبریک میگم راس...

‌주인과 노예💱P~۲۶*علامت تو ذهن°°*صبح فردا:ویو مینجی:صبح از خواب ب...

‌주인과 노예💱P~ ۲۳علامت تو ذهن°°جیمین:هیچیکوک:یعنی چی هیچیجیمین:ه...

happi 7th black pink🖤💖blink forevr💞💝هفتمین سالگرد چهار تا بچ...

رمان عشق و نفرت پارت7قبل از اینکه سوار هواپیما شیم رفتیم که ...

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط