وومین کیوت من
وومین کیوت من &۳
(ویو میونگ)
چند روز پیش یه نامه توی کمدم پیدا کردم و توش یه اعتراف عشقی بود این هفتمین اعتراف از بک سوهو بود همه چیز عادی بود تا اینکه توی نامه هاش شروع به تهدید من کرد استرس داشتم ولی سعی کردم توجهی نکنم بعد از مدرسه رفتم خونه ی دوستم و توی راه برگشت هوا تاریک شده بود و همه جا خلوت بود که یهو یکی من رو به طرف یه کوچه تاریک و تنگ کشید خیلی ترسیدم سعی کردم جیغ بزنم اما وقتی طرف لبش و روی لبم گذاشت نتونستم جیغ بزنم بعد یکم ازم فاصله گرفت ولی یه چاقو گذاشته بود زیر گردنم بهش نگاه کردم اون بک سوهو بود؟خیلی ترسیده بودم اشکم جاری شد بعد آروم صورتش نزدیکم کرد و دم گوشم گفت: قبلاً توی نامه هام گفته بودم چیکار میکنم ولی توجهی نکردی حالا یه بار دیگه بهت فرصت میدم یا باید باهام قرار بزاری یا اون پسره ی مرتیکه رو میکشم! فهمیدی؟
با اشکی که تو چشمام جمع شده بود گفتم: لطفاً بیخیالم شو بک سوهو من دوست ندارم!
سوهو خنده شیطانی کرد و بعد با تمسخر گفت: فکر کردی من دوست دارم؟ من فقط یه دختر خوشگل میخوام که باهاش بازی کنم همین
بعد به خنده هاش ادامه داد از حرفش عصبی شدم و محکم لگد زدم بهش اما پام و گرفت و من روی زمین انداخت
بعد گفت: تلاش خوبی بود پرنسس کوچولو!
با اشک گفتم: لطفاً بیخیال شو من نمیتونم از هه جو جدا شم!
گفت: باشه پس میکشمش
گفتم: نه لطفاً!..هقققق
گفت: پس تنها چیزی که باید بهش بگی اینه که تو از اولم عاشقش نبودی و فقط اون بازیچه ی دستت بود باشه؟!
جوابی ندادم که با دادش بدنم لرزید
گفت: جوابم و بده!!!!💢💢
گفتم: ب...باشه!
(ویو میونگ)
چند روز پیش یه نامه توی کمدم پیدا کردم و توش یه اعتراف عشقی بود این هفتمین اعتراف از بک سوهو بود همه چیز عادی بود تا اینکه توی نامه هاش شروع به تهدید من کرد استرس داشتم ولی سعی کردم توجهی نکنم بعد از مدرسه رفتم خونه ی دوستم و توی راه برگشت هوا تاریک شده بود و همه جا خلوت بود که یهو یکی من رو به طرف یه کوچه تاریک و تنگ کشید خیلی ترسیدم سعی کردم جیغ بزنم اما وقتی طرف لبش و روی لبم گذاشت نتونستم جیغ بزنم بعد یکم ازم فاصله گرفت ولی یه چاقو گذاشته بود زیر گردنم بهش نگاه کردم اون بک سوهو بود؟خیلی ترسیده بودم اشکم جاری شد بعد آروم صورتش نزدیکم کرد و دم گوشم گفت: قبلاً توی نامه هام گفته بودم چیکار میکنم ولی توجهی نکردی حالا یه بار دیگه بهت فرصت میدم یا باید باهام قرار بزاری یا اون پسره ی مرتیکه رو میکشم! فهمیدی؟
با اشکی که تو چشمام جمع شده بود گفتم: لطفاً بیخیالم شو بک سوهو من دوست ندارم!
سوهو خنده شیطانی کرد و بعد با تمسخر گفت: فکر کردی من دوست دارم؟ من فقط یه دختر خوشگل میخوام که باهاش بازی کنم همین
بعد به خنده هاش ادامه داد از حرفش عصبی شدم و محکم لگد زدم بهش اما پام و گرفت و من روی زمین انداخت
بعد گفت: تلاش خوبی بود پرنسس کوچولو!
با اشک گفتم: لطفاً بیخیال شو من نمیتونم از هه جو جدا شم!
گفت: باشه پس میکشمش
گفتم: نه لطفاً!..هقققق
گفت: پس تنها چیزی که باید بهش بگی اینه که تو از اولم عاشقش نبودی و فقط اون بازیچه ی دستت بود باشه؟!
جوابی ندادم که با دادش بدنم لرزید
گفت: جوابم و بده!!!!💢💢
گفتم: ب...باشه!
- ۳.۰k
- ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط