وومین کیوت من
وومین کیوت من &۵
(ویو میونگ)
رفتم تو راهرو تا برم سر کلاس موسیقیم که یهو نائه رو دیدم یه گوشه نشسته گریه میکنه سریع رفتم کنارش نشستم دیدم صورتش قرمز شده بود: نائه چی شده؟
گفت: وومین اوپا..هققققق...منو بخاطر خودم نمیخواد..هققققققق
گفتم: وومین اوپا؟.....منظورت چاوومین عههههههه؟....کثافتتتتتتتتت تو با چاوومیننننننن رابطه داریییییییییی؟
بک سوهو : کی با چاوومین رابطه داره؟
سریع بلند شدم و عقب عقب رفتم اون اینجا چه غلطی میکنه؟
اومد جلو و دستش و انداخت دور گردنم: چرا ازم دوری میکنی عزیزم؟
نائه سرش و بالا آورد: عزیزم؟
بک سوهو گفت: مگه نمیدونی؟من و میونگ باهم قرار میزاریم
لبخند زورکی ای زدم که یهو نائه بلند شد و دستم و گرفت: سوهو ببخشید اما میونگ از لحاظ روحی وضعیت قرار گذاشتن و نداره
بعد همینطور که دستم و گرفته بود من و برد سمت کلاس و با گریه داد زد: چرا خودت مجبور میکنی؟!چرااااا!؟.......هققققققق........اون تهدیدت کردهههه؟!
منم داد زدم: اون بهم گفت اگه باهاش قرار نزارممم هه جو رو میکشههه!..هقققق
نائه بغلم کرد و گفت: باهم از پسش برمیایم! نگران نباش!
زنگ خورد و رفتیم سر میزمون نشستیم معلم اومد سر کلاس: بچه ها امروز یه دانش آموز انتقالی داریم خودت و معرفی کن
یه پسر با موهای نسبتا بلند و مشکی و چشمای مشکی که یه عینک زده بود وارد کلاس شد: سلام از دیدنتون خوشوقتم من لی جون یونگ ام
معلم: میتونی کنار نائه بشینی جای خالی هست
پسره اومد کنار نائه نشست چرا حس عجیبی بهش داشتم؟ قبلاً یه جایی دیدمش؟وایسا!اون... جون یونگهههههه؟
(ویو میونگ)
رفتم تو راهرو تا برم سر کلاس موسیقیم که یهو نائه رو دیدم یه گوشه نشسته گریه میکنه سریع رفتم کنارش نشستم دیدم صورتش قرمز شده بود: نائه چی شده؟
گفت: وومین اوپا..هققققق...منو بخاطر خودم نمیخواد..هققققققق
گفتم: وومین اوپا؟.....منظورت چاوومین عههههههه؟....کثافتتتتتتتتت تو با چاوومیننننننن رابطه داریییییییییی؟
بک سوهو : کی با چاوومین رابطه داره؟
سریع بلند شدم و عقب عقب رفتم اون اینجا چه غلطی میکنه؟
اومد جلو و دستش و انداخت دور گردنم: چرا ازم دوری میکنی عزیزم؟
نائه سرش و بالا آورد: عزیزم؟
بک سوهو گفت: مگه نمیدونی؟من و میونگ باهم قرار میزاریم
لبخند زورکی ای زدم که یهو نائه بلند شد و دستم و گرفت: سوهو ببخشید اما میونگ از لحاظ روحی وضعیت قرار گذاشتن و نداره
بعد همینطور که دستم و گرفته بود من و برد سمت کلاس و با گریه داد زد: چرا خودت مجبور میکنی؟!چرااااا!؟.......هققققققق........اون تهدیدت کردهههه؟!
منم داد زدم: اون بهم گفت اگه باهاش قرار نزارممم هه جو رو میکشههه!..هقققق
نائه بغلم کرد و گفت: باهم از پسش برمیایم! نگران نباش!
زنگ خورد و رفتیم سر میزمون نشستیم معلم اومد سر کلاس: بچه ها امروز یه دانش آموز انتقالی داریم خودت و معرفی کن
یه پسر با موهای نسبتا بلند و مشکی و چشمای مشکی که یه عینک زده بود وارد کلاس شد: سلام از دیدنتون خوشوقتم من لی جون یونگ ام
معلم: میتونی کنار نائه بشینی جای خالی هست
پسره اومد کنار نائه نشست چرا حس عجیبی بهش داشتم؟ قبلاً یه جایی دیدمش؟وایسا!اون... جون یونگهههههه؟
- ۳.۲k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط