ارباب مغرورمن🤍
اربابمغرورمن🤍
#part_38
••••••••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
به همه سلام دادم و رفتم تو اتاق خودمون
ارسلان:چمدونارو بعدا باز کنیم
دیانا:نه نه نه اصلا همین الان
+دیانا بیخیال
-تو برو خودم مرتب میکنم
+گفتم بزارش واسه بعد
بدون اینکه به من اجازه حرف بده رفت بیرون
عجب پروییه
لباسامو از چمدون درآوردم و توی کمدا گذاشتم
رفتم حموم مفصلی کردم و لباسامو پوشیدم
موهامو خشک کردم و رفتم تو سالن
محراب:صلوات
خنده ریزی کردم و گفتم
-زهرمار
پانیذ:چیکار میکردی دو ساعته
-حموم بودم بابا عه
محمد:حالا نمیخواد واسه ما خشگل کنی
ارسلان:واسه تو خوشگل نکرده الکی دهنتو وا میکنی
تعجب کردم....ارسلان با رفیقاش هیچوقت اینجوری حرف نمیزنه چه برسه داداشش
محمد:ارسلان دهن منو وا نکن
ارسلان از رو مبل بلند شد و رو به محمد گفت:
ارسلان:وا کن ببینم چی میشه
با دو رفتم سمت ارسلان و بازوشو گرفتم و گفتم:
-عشقم اروم باش
محراب:بچه ها چیکار میکنین هنوز نیومده
-ارسلانکاشی✨-
از محمد همون روزی که تو شرکت راجب دیانا اون حرفارو زد متنفر شدم
دیگه داداشم نبود!
بهش گفتم این انتقامو تموم کنه ولی نکرد
دیانا:بیا بشین
دستمو از بین دستاش کشیدم و با اخم و بلند گفتم:
+خیلی خب توعم ول کن
تعجب زده بهم نگاه کرد و رو مبل نشست
#part_38
••••••••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
به همه سلام دادم و رفتم تو اتاق خودمون
ارسلان:چمدونارو بعدا باز کنیم
دیانا:نه نه نه اصلا همین الان
+دیانا بیخیال
-تو برو خودم مرتب میکنم
+گفتم بزارش واسه بعد
بدون اینکه به من اجازه حرف بده رفت بیرون
عجب پروییه
لباسامو از چمدون درآوردم و توی کمدا گذاشتم
رفتم حموم مفصلی کردم و لباسامو پوشیدم
موهامو خشک کردم و رفتم تو سالن
محراب:صلوات
خنده ریزی کردم و گفتم
-زهرمار
پانیذ:چیکار میکردی دو ساعته
-حموم بودم بابا عه
محمد:حالا نمیخواد واسه ما خشگل کنی
ارسلان:واسه تو خوشگل نکرده الکی دهنتو وا میکنی
تعجب کردم....ارسلان با رفیقاش هیچوقت اینجوری حرف نمیزنه چه برسه داداشش
محمد:ارسلان دهن منو وا نکن
ارسلان از رو مبل بلند شد و رو به محمد گفت:
ارسلان:وا کن ببینم چی میشه
با دو رفتم سمت ارسلان و بازوشو گرفتم و گفتم:
-عشقم اروم باش
محراب:بچه ها چیکار میکنین هنوز نیومده
-ارسلانکاشی✨-
از محمد همون روزی که تو شرکت راجب دیانا اون حرفارو زد متنفر شدم
دیگه داداشم نبود!
بهش گفتم این انتقامو تموم کنه ولی نکرد
دیانا:بیا بشین
دستمو از بین دستاش کشیدم و با اخم و بلند گفتم:
+خیلی خب توعم ول کن
تعجب زده بهم نگاه کرد و رو مبل نشست
۴.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.