ارباب مغرور من🤍
اربابمغرورمن🤍
#part_21
••••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
ارسلان حتی نمیتونست حرفی بزنه
مَرده منو از پشت هل داد که افتادم روی زمین
دیانا:وحشی
به سمتم هجوم آورد و موهامو از پشت کشید
مرد3:وحشی ترم میشم کوچولو؛)
موهامو ول کرد و رفت
سریع دوییدم سمت ارسلان
دیانا:ارسلان قربونت برم خوبی وای چیکار کنم
کمکش کردم بلند بشه
یه دستشو انداختم دور گردنم و کمرشو گرفتمو بردم داخل خونه
روی کاناپه خوابوندمش و رفتم جعبه کمک اولیه رو آوردم
صورتش از مشتای اون دوتا عوضی کبود شده بود
دستمو اروم رو کبودیاش کشیدم
ارسلان:آخ
دیانا:ببخشید
خونای صورتشو پاک کردم و دستاشو که زخمی شده بودن با باند بستم
کارم که تموم شد کنار نشستم و همینجوری زل زده بودم تو چشماش
دستمو گذاشتم روی صورتش که دیدم خونی شد!
به دستام نگاه کردم دیدم داره خون میاد
ارسلان:دستات چرا داره خون میاد
دیانا:وقتی پرتم کرد روی زمین کشیده شد چیزی نیس
ارسلان:میکشمش!طلافی این کارو سرش در میارم
رفتم داخل آشپزخونه و دست خودمم بستم
دستمال آوردم و صورت ارسلانو پاک کردم
دیانا:میخوای بریم تو اتاق بخوابی؟
ارسلان:اوهوم
بلندش کردمو بردم تو اتاق و خوابوندمش رو تخت
خواستم برم تو سالن که دستمو کشید
ارسلان:کجا میری بیا بخواب پیشم
دیانا:میرم وسایل کمک اولیه رو جمع کنم
ارسلان:بیا بخواب گفتم...فعلا نیازی نیس
رفتم کنارش دراز کشیدمو چشم تو چشم شدیم
دیانا:خیلی درد داری؟
ارسلان:اره مخصوصا شکمم که با پا ضربه زد
دستمو رو صورتش گذاشتم
دیانا:بمیرم برات....چیزی میخوای برات بیارم بخوری؟
ارسلان:نه دیانا چرا همش میخوای بری نمیخوای پیشم باشی؟
دیانا:چی میگی ارسلان نگرانتم فقط
پشت بهش کردم با لحن ناراحتی گفتم
دیانا:شب بخیر
ارسلان:هوف حالا قهر نکن
دستشو دورم انداخت و منو کشید سمت خودش و بغلم کرد
سرشو برد داخل گردنم و بو کشید
ارسلان:هروقت حالم بد میشه عطر اینجا ارومم میکنه3>
خنده ریزی کردم
دیانا:منم وقتی حالم بد میشه با این کارات اروم میشم
ارسلان:پس سرکار خانم خوشش میاد
دیانا:حالا پرو نشو ها
جوابی نداد و خوابیدیم!
#part_21
••••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
ارسلان حتی نمیتونست حرفی بزنه
مَرده منو از پشت هل داد که افتادم روی زمین
دیانا:وحشی
به سمتم هجوم آورد و موهامو از پشت کشید
مرد3:وحشی ترم میشم کوچولو؛)
موهامو ول کرد و رفت
سریع دوییدم سمت ارسلان
دیانا:ارسلان قربونت برم خوبی وای چیکار کنم
کمکش کردم بلند بشه
یه دستشو انداختم دور گردنم و کمرشو گرفتمو بردم داخل خونه
روی کاناپه خوابوندمش و رفتم جعبه کمک اولیه رو آوردم
صورتش از مشتای اون دوتا عوضی کبود شده بود
دستمو اروم رو کبودیاش کشیدم
ارسلان:آخ
دیانا:ببخشید
خونای صورتشو پاک کردم و دستاشو که زخمی شده بودن با باند بستم
کارم که تموم شد کنار نشستم و همینجوری زل زده بودم تو چشماش
دستمو گذاشتم روی صورتش که دیدم خونی شد!
به دستام نگاه کردم دیدم داره خون میاد
ارسلان:دستات چرا داره خون میاد
دیانا:وقتی پرتم کرد روی زمین کشیده شد چیزی نیس
ارسلان:میکشمش!طلافی این کارو سرش در میارم
رفتم داخل آشپزخونه و دست خودمم بستم
دستمال آوردم و صورت ارسلانو پاک کردم
دیانا:میخوای بریم تو اتاق بخوابی؟
ارسلان:اوهوم
بلندش کردمو بردم تو اتاق و خوابوندمش رو تخت
خواستم برم تو سالن که دستمو کشید
ارسلان:کجا میری بیا بخواب پیشم
دیانا:میرم وسایل کمک اولیه رو جمع کنم
ارسلان:بیا بخواب گفتم...فعلا نیازی نیس
رفتم کنارش دراز کشیدمو چشم تو چشم شدیم
دیانا:خیلی درد داری؟
ارسلان:اره مخصوصا شکمم که با پا ضربه زد
دستمو رو صورتش گذاشتم
دیانا:بمیرم برات....چیزی میخوای برات بیارم بخوری؟
ارسلان:نه دیانا چرا همش میخوای بری نمیخوای پیشم باشی؟
دیانا:چی میگی ارسلان نگرانتم فقط
پشت بهش کردم با لحن ناراحتی گفتم
دیانا:شب بخیر
ارسلان:هوف حالا قهر نکن
دستشو دورم انداخت و منو کشید سمت خودش و بغلم کرد
سرشو برد داخل گردنم و بو کشید
ارسلان:هروقت حالم بد میشه عطر اینجا ارومم میکنه3>
خنده ریزی کردم
دیانا:منم وقتی حالم بد میشه با این کارات اروم میشم
ارسلان:پس سرکار خانم خوشش میاد
دیانا:حالا پرو نشو ها
جوابی نداد و خوابیدیم!
۳.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.