ارباب مغرورمن🤍
اربابمغرورمن🤍
#part_20
••••••••••••••••••••
زیر پاهامو گرفتو بلندم کرد
منو برد داخل اتاق و اروم گذاشت رو تخت خودشم کنارم دراز کشید
تو چشمام زل زدو دستشو رو موهام کشید
از این همه تغییر یهوییش تعجب کردم اما به روس خودم نیاوردم چشمامو بستم که بخوابم یهو زنگ خونه به صدا در اومد
ارسلان:آه این مزاحم کیه
خندم گرفت که شنیدیم پشت سر هم داره زنگ میخوره
ارسلان اعصابش خورد شدو رفت تو سالن منم پشت سرش رفتم
درو باز کردو رفت داخل حیاط
ارسلان:هوووش چته مگه زنگ تویله رو میزنی
دیدم سه تا مرد قوی هیکل ریختن داخل خونه
مرد1:کاشی بد کردی به همه ما
مرد2:رفیق مارو میزنی شل و پل میکنی مشتی؟
هیچی نمفهمیدم
ارسلان:اون رفیق بی ناموست اگه شعور داشت نمیومد مزاحم زنم بشه...من به اون امیر گفتم دیانا خط قرمز منه دستتون بهش بخوره شهرو بهم میریزم
همینجوری بهش زل زده بودم....حرفاش باعث شده بود ضربان قلبم بره رو هزار:)
مرد1:باشه بابا غیرتی فعلا باید جبران کنی
همشون یهو ریخت سر ارسلان
دوییدم طرفشون
دیانا:ولش کنین عوضیا
ارسلان یکیشونو زد ولی دو نفر باقی رو نتونست...!
از پشت منو گرفت که نتونم برم پیش ارسلان
دیانا:توروخدا ولش کنین ارسلاااان
بعد پنج دقیقه دست از کارشون ورداشتنو یقیه ارسلانو گرفتن
مرد1:دفعه دیگه بخوای قلدر بازی در بیاری نه تنها تو بلکه اون عشقتم میسوزونم
#part_20
••••••••••••••••••••
زیر پاهامو گرفتو بلندم کرد
منو برد داخل اتاق و اروم گذاشت رو تخت خودشم کنارم دراز کشید
تو چشمام زل زدو دستشو رو موهام کشید
از این همه تغییر یهوییش تعجب کردم اما به روس خودم نیاوردم چشمامو بستم که بخوابم یهو زنگ خونه به صدا در اومد
ارسلان:آه این مزاحم کیه
خندم گرفت که شنیدیم پشت سر هم داره زنگ میخوره
ارسلان اعصابش خورد شدو رفت تو سالن منم پشت سرش رفتم
درو باز کردو رفت داخل حیاط
ارسلان:هوووش چته مگه زنگ تویله رو میزنی
دیدم سه تا مرد قوی هیکل ریختن داخل خونه
مرد1:کاشی بد کردی به همه ما
مرد2:رفیق مارو میزنی شل و پل میکنی مشتی؟
هیچی نمفهمیدم
ارسلان:اون رفیق بی ناموست اگه شعور داشت نمیومد مزاحم زنم بشه...من به اون امیر گفتم دیانا خط قرمز منه دستتون بهش بخوره شهرو بهم میریزم
همینجوری بهش زل زده بودم....حرفاش باعث شده بود ضربان قلبم بره رو هزار:)
مرد1:باشه بابا غیرتی فعلا باید جبران کنی
همشون یهو ریخت سر ارسلان
دوییدم طرفشون
دیانا:ولش کنین عوضیا
ارسلان یکیشونو زد ولی دو نفر باقی رو نتونست...!
از پشت منو گرفت که نتونم برم پیش ارسلان
دیانا:توروخدا ولش کنین ارسلاااان
بعد پنج دقیقه دست از کارشون ورداشتنو یقیه ارسلانو گرفتن
مرد1:دفعه دیگه بخوای قلدر بازی در بیاری نه تنها تو بلکه اون عشقتم میسوزونم
۲.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.