رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_سی
ترنج : سریع یه دست لباس واسم اماده کن من الا میام میخوام بپوشم
ترانه : باشه الا
تند تند از پله ها پایین اومدم و به سمت اشپزخونه رفتم باید یه جوری مامان رو رازی میکردم بزاره برم خونه عمو اینا
ترنج : مامان جونم
مامان : چیه مهربون شدی؟
ترنج : مامان دلی تنهاست عمو زنمو هم که نیستن ماه بانو ایناهم که رفتن اهواز میزاری برم پیش دلارام؟
مامان : باشه برو این که اجازه نمیخواد
چشام از حدقه بیرون زد افتاب از کدوم طرف دراومده مامان مهربون شده
سریع بالا رفتم ترانه جفت لباس دلارام رو برام اماده کرده بود وقت اینکه بخوام یه چی دیگه بردارم رو نداشتم سریع همون هارو به تن زدم و به سمت پارکینک مجتمع روانه شدم
*دلارام*
با سوار شدن ترنج سریع به سمت خونه حرکت کردم باید زنگ میزدم هرجور شده امین خودشو برسونه ایران
با یاد اوری پیامی که مامان داده بود روبروی سبزی فروشی نگه داشتم تا یک کیلو سبزی واسه شب بگیرم
+ ترنج این جا جای پارک نیست پیاده شو یک کیلو سبزی خوردن بگیر من میرم جلو تر زودم بیا
ترنج : باشه
با پیاده شدن ترنج ماشینو بردم کمی جلوتر و پارک کردم سرم رو روی فرمون گذاشتم و منتظر ترنج شدم
باصدای گوشیم به خودم اومدم دانیار بود
+ جانم داداش
دانیار : جانت سلامت نفسم خوبی
خواستم جوابشو بدم که حرفم با جیغ جیغ بهار قطع شد
بهار : یعنی چی دانیار نفسم ، قشنگم اگه ابجیت نفسته پس من چیم
+ اوه اوه ماجرا وخیم شد میخوای گوشیو قطع کنی بعدا زنگ بزنی
دانیار : باشه فعلا
+ فعلا
همون لحظه ترنج سوار ماشین شد
ترنج : کی بود
+دانیار
ماشینو روشن کردم و حرکت کردم
..................
*دلارام*
با تک بوقی که زدم عمو محمد در رو باز کرد دنده رو عوض کردم خواستم ماشین رو ببرم داخل که با ای وای ترنج وحشت زده به سمتش برگشتم
+ مرگ توله زهرم ترکید چه مرگته
ترنج: گوشیم رو خونه جا گذاشتم
+یعنی بمیری راحت شم خب بدرک الان چی میشه گوشی نداشته باشی؟
ترنج: وای دلیی چقدر خری تو اخه اگه امین زنگ بزنه ترانه جواب بده به گوخ میرم که
+ خَلِخو گمشو برو تو هیچ کاری ام نکنی سریع میرم بر میگردم
اروم پیاده شد ، فقط میخواستم خفش کنم دختره بی حواس
به سمت مجتمع عمو اینا حرکت کردم خداروشکر ترافیک خیلی سنگین نبود ....
#پارت_سی
ترنج : سریع یه دست لباس واسم اماده کن من الا میام میخوام بپوشم
ترانه : باشه الا
تند تند از پله ها پایین اومدم و به سمت اشپزخونه رفتم باید یه جوری مامان رو رازی میکردم بزاره برم خونه عمو اینا
ترنج : مامان جونم
مامان : چیه مهربون شدی؟
ترنج : مامان دلی تنهاست عمو زنمو هم که نیستن ماه بانو ایناهم که رفتن اهواز میزاری برم پیش دلارام؟
مامان : باشه برو این که اجازه نمیخواد
چشام از حدقه بیرون زد افتاب از کدوم طرف دراومده مامان مهربون شده
سریع بالا رفتم ترانه جفت لباس دلارام رو برام اماده کرده بود وقت اینکه بخوام یه چی دیگه بردارم رو نداشتم سریع همون هارو به تن زدم و به سمت پارکینک مجتمع روانه شدم
*دلارام*
با سوار شدن ترنج سریع به سمت خونه حرکت کردم باید زنگ میزدم هرجور شده امین خودشو برسونه ایران
با یاد اوری پیامی که مامان داده بود روبروی سبزی فروشی نگه داشتم تا یک کیلو سبزی واسه شب بگیرم
+ ترنج این جا جای پارک نیست پیاده شو یک کیلو سبزی خوردن بگیر من میرم جلو تر زودم بیا
ترنج : باشه
با پیاده شدن ترنج ماشینو بردم کمی جلوتر و پارک کردم سرم رو روی فرمون گذاشتم و منتظر ترنج شدم
باصدای گوشیم به خودم اومدم دانیار بود
+ جانم داداش
دانیار : جانت سلامت نفسم خوبی
خواستم جوابشو بدم که حرفم با جیغ جیغ بهار قطع شد
بهار : یعنی چی دانیار نفسم ، قشنگم اگه ابجیت نفسته پس من چیم
+ اوه اوه ماجرا وخیم شد میخوای گوشیو قطع کنی بعدا زنگ بزنی
دانیار : باشه فعلا
+ فعلا
همون لحظه ترنج سوار ماشین شد
ترنج : کی بود
+دانیار
ماشینو روشن کردم و حرکت کردم
..................
*دلارام*
با تک بوقی که زدم عمو محمد در رو باز کرد دنده رو عوض کردم خواستم ماشین رو ببرم داخل که با ای وای ترنج وحشت زده به سمتش برگشتم
+ مرگ توله زهرم ترکید چه مرگته
ترنج: گوشیم رو خونه جا گذاشتم
+یعنی بمیری راحت شم خب بدرک الان چی میشه گوشی نداشته باشی؟
ترنج: وای دلیی چقدر خری تو اخه اگه امین زنگ بزنه ترانه جواب بده به گوخ میرم که
+ خَلِخو گمشو برو تو هیچ کاری ام نکنی سریع میرم بر میگردم
اروم پیاده شد ، فقط میخواستم خفش کنم دختره بی حواس
به سمت مجتمع عمو اینا حرکت کردم خداروشکر ترافیک خیلی سنگین نبود ....
۵.۶k
۲۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.