پارت ۴۱
پارت ۴۱
ویو صبح ساعت ۵:۳۰/
ا.ت:با یک عطسه بیدار میشه و اولش گیج روی تختش میشنیه که در اتاقش باز میشه تهیونگ از جلو در اتاق میره کنار و یک سگ کوچولو رو بغل میکنه میاره میزاره توی بغل ا.ت و ا.ت از شدت ذوق داشت گریه میکرد تهیونگ سر ا.ت رو میبوسه
تهیونگ:تولدت مبارک سیسی ی نازم
ا.ت:ته..یونگ..این..(هیق)...خیلی کیوته(با اشک ذوق)
تهیونگ:مال توعه یادمه گفته بودی عاشق هاسکی ای پس یکی بچه برات گرفتم که خودت تربیتش کنی
ا.ت:سر سگ رو نوازش میکنه
ا.ت:(هیق)...ممنون..(هیق).
تهیونگ: ا.ت رو بغل میکنه و ا.ت توی بغلش فرو میره که تهیونگ زمزمه میکنه که باید برن صبحونه بخورن که امروز تمرین دارن و همچنین مهمون دارن و باید خونه و البته خودشون رو آماده کنن
ا.ت:گونه ی تهیونگ رو میبوسه
ا.ت:باشه هیونگ
ا.ت:هاپو کوچولوش رو میده به تهیونگ و میره دستشویی تا مسواک بزنه تهیونگ هم با اون هاپو کوچولو میره پایین و در اتاق ا.ت رو میبنده
ا.ت تند تند مسواک میزنه میاد بیرون موهاش رو شونه و صاف میکنه حالت میده و لباس عوض میکنه و لباس ورزشی میپوشه موهاش رو میبنده و میره پایین
ویو جیمین/
با صدای آلارم گوشی بیدار میشه مسواک میزنه موهاش رو شونه میکنه و درستش میکنه لباس ورزشی میپوشه و میره پایین
ا.ت همهی افراد خونه رو یک جا جمع میکنه و شروع به صحبت میکنه
ا.ت:آجوما و آجوشی شما کارای آشپزی رو به عهده دارید
ا.ت:پیت و جک توی کارای جابهجایی وسایل کمک میکنید
ا.ت:جیمین و تهیونگ شما اتاق هارو مرتب میکنید
ا.ت: و شما ها هم توی تمیز کردن عمارت به من کمک میکنین
ا.ت:خب الان بریم سر تمرین بعد تمرین ها میریم سراغ کار هایی که به عهده ی هرکدومتون گذاشتم
افراد ا.ت و تهیونگ و جیمین:چشم رئیس
آجوما و آجوشی به آشپزخونه میرن و مشغول میشن. همه ی افراد میرن توی باشگاه و شروع به ورزش میکنن..
ا.ت بدنش رو گرم میکنه و تا میتونه به سنت عقب خم میشه
جیمین هم از روی میله بارفیکس آویزون شده بود داشت به ا.ت نگاه میکرد و کمی گرمش بود
ا.ت رو دستش بلند میشه و روی نفسش تمرکز میکنه و میپره و..
جیمین: چشمش گشاد شد
تهیونگ:واو آفرین
[ ا.ت ۱۸۰ باز کرده بود ]
جیمین:از بارفیکس میاد پایین و سریع آب میخوره و چشمش رو ا.ت قفل میشه..
ادامه دارد...
ویو صبح ساعت ۵:۳۰/
ا.ت:با یک عطسه بیدار میشه و اولش گیج روی تختش میشنیه که در اتاقش باز میشه تهیونگ از جلو در اتاق میره کنار و یک سگ کوچولو رو بغل میکنه میاره میزاره توی بغل ا.ت و ا.ت از شدت ذوق داشت گریه میکرد تهیونگ سر ا.ت رو میبوسه
تهیونگ:تولدت مبارک سیسی ی نازم
ا.ت:ته..یونگ..این..(هیق)...خیلی کیوته(با اشک ذوق)
تهیونگ:مال توعه یادمه گفته بودی عاشق هاسکی ای پس یکی بچه برات گرفتم که خودت تربیتش کنی
ا.ت:سر سگ رو نوازش میکنه
ا.ت:(هیق)...ممنون..(هیق).
تهیونگ: ا.ت رو بغل میکنه و ا.ت توی بغلش فرو میره که تهیونگ زمزمه میکنه که باید برن صبحونه بخورن که امروز تمرین دارن و همچنین مهمون دارن و باید خونه و البته خودشون رو آماده کنن
ا.ت:گونه ی تهیونگ رو میبوسه
ا.ت:باشه هیونگ
ا.ت:هاپو کوچولوش رو میده به تهیونگ و میره دستشویی تا مسواک بزنه تهیونگ هم با اون هاپو کوچولو میره پایین و در اتاق ا.ت رو میبنده
ا.ت تند تند مسواک میزنه میاد بیرون موهاش رو شونه و صاف میکنه حالت میده و لباس عوض میکنه و لباس ورزشی میپوشه موهاش رو میبنده و میره پایین
ویو جیمین/
با صدای آلارم گوشی بیدار میشه مسواک میزنه موهاش رو شونه میکنه و درستش میکنه لباس ورزشی میپوشه و میره پایین
ا.ت همهی افراد خونه رو یک جا جمع میکنه و شروع به صحبت میکنه
ا.ت:آجوما و آجوشی شما کارای آشپزی رو به عهده دارید
ا.ت:پیت و جک توی کارای جابهجایی وسایل کمک میکنید
ا.ت:جیمین و تهیونگ شما اتاق هارو مرتب میکنید
ا.ت: و شما ها هم توی تمیز کردن عمارت به من کمک میکنین
ا.ت:خب الان بریم سر تمرین بعد تمرین ها میریم سراغ کار هایی که به عهده ی هرکدومتون گذاشتم
افراد ا.ت و تهیونگ و جیمین:چشم رئیس
آجوما و آجوشی به آشپزخونه میرن و مشغول میشن. همه ی افراد میرن توی باشگاه و شروع به ورزش میکنن..
ا.ت بدنش رو گرم میکنه و تا میتونه به سنت عقب خم میشه
جیمین هم از روی میله بارفیکس آویزون شده بود داشت به ا.ت نگاه میکرد و کمی گرمش بود
ا.ت رو دستش بلند میشه و روی نفسش تمرکز میکنه و میپره و..
جیمین: چشمش گشاد شد
تهیونگ:واو آفرین
[ ا.ت ۱۸۰ باز کرده بود ]
جیمین:از بارفیکس میاد پایین و سریع آب میخوره و چشمش رو ا.ت قفل میشه..
ادامه دارد...
۵.۱k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.