فرشته دورگه پارت16
#فرشته_دورگه #پارت16
خوب بنظرم زیادم مشکلی ندارع دوسر بردع جواب مثبتمو به حامد گفتم
زهرا:بریم بخوابیم هوم ساعت 1هااااا
من:اخ ببخشید بع خاطر منم تو خوابتم نبرد بریم
روی تختش زهراومن تک فرزند بودیم یه جورایی قبلا که شمال زندگی میکردیم من به خاطر دوماه اختلاف خواهر بزرگه بودم براش
زهرا:آیسان؟
من:جانم بفرما
زهرا:میشه بغلم کنی مثل بچگیمون
من:جووووون چرا نشه بیا بیا بغلم عشقم
زهرا:گمشووو هیزز بدبخت گمشو
من:ووووااااااا یهو رم کردی چرا
زهرا:ازبس هیز چشمی انتر بوزینه چرا تو دختر شدی
پتو رو کشید روسرش میدونستم یاد باباش افتاده وگرنه این رو ازم نمیخواست بغلش کردم از پشت
من:خواهرم چراداری گریه میکنی مهم نیست رفته مهم اینه که حواسش بهت هس
زهرا:میدونم اما دلم براش تنگ شده
من:دیگه دیگه ههعهعههههچو(چیع خوب عطسه اس )بخوابیم
زهرا:خیلی خوبی ایسی
من:مرسی عزیزم
صبحدبا سروصدا بیدارشدم چشمامو بازکردمممم استغفرال
من:جییییییغغغ توکب هستی
زهراواتوسا:صبحت بخیر باشه خوابالو
من:خیلی مسخره این برین لباسامو بپوشم
خنگولا لباس دلقکی پوشیدن که منو بترسوننن که خوب موفق هم شدن ولی تلافی نکنم آیسان نیستم
من:بچه ها بریم امروز بیرون هوم
زهرا:منکه پاام
آتوسا:خوشبختم منم دستم
من:راستی توکی تلپ شدی اینجا .
آتوسا:عرضم به درزتون ببخشید حضورتون آراد اومده به پروژه که ماکان برداشته کمک کنه اخه اون طراحی دکوراسیون هم خونده
من:اوهوووو چه خرخون وخزن وخزن من صبحونه بخورم اماده شیم بریم بیرون
زهرا:تووو اوج گرما کجا بریم اخه
من:واستااا آتوسا شمارع هاکان داری؟
آتوسا:ایییی کلک
من:بروبمیر فکر خراب داری حالا داری یانه بنال
آتوسا:اوهوم بیا 0903...
من:مرسی
بهش زنگ زدم دستمو گذاشتم جلویی دماغمم هیسسس
هاکان:بله بفرمایید
من:سلاااااااااام عشقم خوبی خسته نباشی
هاکان:وااا فک کنم اشتباه گرفتین خانوم محترم
من:مگه توهاکان اندیشمند نیستی
هاکان:خوب چرا هستم ولی شما؟
صدامو بغض.دار کردم
من:من همونیم که تواون مهمونی کوفتی زنش کردی چرا وقتی شما مردا مست میکنین یاد ماها میفتین
هاکان:خدایا یاجد سادات آیسان یعنی تو الان زن منی
من:آیسان دیگه کیه ؟
هاکان:تو شمارمو داری دلیل به این نمیشه که منم نداشته باشم
اقا آتوسا و زهرا ترکیده بودن از خنده
من:ناموسا یعنی من ایستگاه شده بودم
هاکان:اوهوم حالا چیکارم داشتی
من:اها تو این گرما ما کجا با بچه ها بریم که خوب باشه
هاکان:برین برجایی که ماکان داره میسازه کنارش هم کافیشاپه معروفیه هم کنارش مغازه اس برگردین
من:مرسی
هاکان:راستی آیسان با خاله خانم دعوتید ناهار
من:زهرا چی پس اون تنها میمونه خونه خاله محیام خونه داداشه
هاکان:اونم بیار
من:باشع بای
خوب بنظرم زیادم مشکلی ندارع دوسر بردع جواب مثبتمو به حامد گفتم
زهرا:بریم بخوابیم هوم ساعت 1هااااا
من:اخ ببخشید بع خاطر منم تو خوابتم نبرد بریم
روی تختش زهراومن تک فرزند بودیم یه جورایی قبلا که شمال زندگی میکردیم من به خاطر دوماه اختلاف خواهر بزرگه بودم براش
زهرا:آیسان؟
من:جانم بفرما
زهرا:میشه بغلم کنی مثل بچگیمون
من:جووووون چرا نشه بیا بیا بغلم عشقم
زهرا:گمشووو هیزز بدبخت گمشو
من:ووووااااااا یهو رم کردی چرا
زهرا:ازبس هیز چشمی انتر بوزینه چرا تو دختر شدی
پتو رو کشید روسرش میدونستم یاد باباش افتاده وگرنه این رو ازم نمیخواست بغلش کردم از پشت
من:خواهرم چراداری گریه میکنی مهم نیست رفته مهم اینه که حواسش بهت هس
زهرا:میدونم اما دلم براش تنگ شده
من:دیگه دیگه ههعهعههههچو(چیع خوب عطسه اس )بخوابیم
زهرا:خیلی خوبی ایسی
من:مرسی عزیزم
صبحدبا سروصدا بیدارشدم چشمامو بازکردمممم استغفرال
من:جییییییغغغ توکب هستی
زهراواتوسا:صبحت بخیر باشه خوابالو
من:خیلی مسخره این برین لباسامو بپوشم
خنگولا لباس دلقکی پوشیدن که منو بترسوننن که خوب موفق هم شدن ولی تلافی نکنم آیسان نیستم
من:بچه ها بریم امروز بیرون هوم
زهرا:منکه پاام
آتوسا:خوشبختم منم دستم
من:راستی توکی تلپ شدی اینجا .
آتوسا:عرضم به درزتون ببخشید حضورتون آراد اومده به پروژه که ماکان برداشته کمک کنه اخه اون طراحی دکوراسیون هم خونده
من:اوهوووو چه خرخون وخزن وخزن من صبحونه بخورم اماده شیم بریم بیرون
زهرا:تووو اوج گرما کجا بریم اخه
من:واستااا آتوسا شمارع هاکان داری؟
آتوسا:ایییی کلک
من:بروبمیر فکر خراب داری حالا داری یانه بنال
آتوسا:اوهوم بیا 0903...
من:مرسی
بهش زنگ زدم دستمو گذاشتم جلویی دماغمم هیسسس
هاکان:بله بفرمایید
من:سلاااااااااام عشقم خوبی خسته نباشی
هاکان:وااا فک کنم اشتباه گرفتین خانوم محترم
من:مگه توهاکان اندیشمند نیستی
هاکان:خوب چرا هستم ولی شما؟
صدامو بغض.دار کردم
من:من همونیم که تواون مهمونی کوفتی زنش کردی چرا وقتی شما مردا مست میکنین یاد ماها میفتین
هاکان:خدایا یاجد سادات آیسان یعنی تو الان زن منی
من:آیسان دیگه کیه ؟
هاکان:تو شمارمو داری دلیل به این نمیشه که منم نداشته باشم
اقا آتوسا و زهرا ترکیده بودن از خنده
من:ناموسا یعنی من ایستگاه شده بودم
هاکان:اوهوم حالا چیکارم داشتی
من:اها تو این گرما ما کجا با بچه ها بریم که خوب باشه
هاکان:برین برجایی که ماکان داره میسازه کنارش هم کافیشاپه معروفیه هم کنارش مغازه اس برگردین
من:مرسی
هاکان:راستی آیسان با خاله خانم دعوتید ناهار
من:زهرا چی پس اون تنها میمونه خونه خاله محیام خونه داداشه
هاکان:اونم بیار
من:باشع بای
۳.۲k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.