❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

پوزخند زدم و بیشتر گاز دادم.
مسیر های پر پیچ و خم و کوچه های تنگ رو انتخاب کردم تا نتونن تعقیبم کنن و بیشتر حرص بخورن!
حدودا بعد از 1 ساعت تعقیب و گریز حوصله ام سر رفت و با چند تا میانبر اون خوک های احمق رو گول زدم و به سمت عمارت حرکت کردم.
هوا تقریبا تاریک شده بود و خورشید داشت غروب میکرد.
سرمای هوا نشون میداد که احتمالا دیر یا زود برف سنگینی میباره.
موتور رو گذاشتم تو پارگینگ و رفتم سمت عمارت. به طرز عجیبی همه جا سروصدا و پر از رفت و امد بود.
حتی تعداد خدمتکارا هم دوبرابر شده بود!
میخاستم از پله ها برم بالا که با صدای سیترا میخکوب شدم: تا الان کدوم گوری بودی؟ چرخیدم سمتش و با دیدن چشمای ماتش فهمیدم اتفاق بدی افتاده: چیزی شده؟
.... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
دیدگاه ها (۵۶)

یادم رفت اینو بزارم

❌ اصکی ممنوع ❌

❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

❌ اصکی ممنوع ❌

Part ¹³¹ا.ت ویو:دست از نگاه کردن کشیدم و دوباره در افکار خود...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_251اروم خودمو بهش نزدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط