برادر ناتنی

پارت ۱۵
"ات"
تصمیم گرفتم از اینجا برم..با اینجا موندن حال خودمو بدتر میکنم...رفتم خونه و با مامانم خدافظی کردم
م.ت:مطمئنی...!
ات:آره
م.ت: خیلی مراقب باش
ات: اهوم..
مامانمو بغل کردم و راه افتادم
"فلش بک پیش جیمین"
از خواب بلند شدم سرم خیلی درد میکرد
متوجه شدم لباس تنم نیست( جیمین بدونه لباس می‌خوابه منظورش شلوارو این چیزاس😐)سرمو با دوتا دستام گرفتمو فشار میدادم
تا دردش کم‌تر بشه...تصویر هایی از دیشب یادم میومد چشامو روی هم فشردم با یاد آوردی دیشب احساس کردم دیگه نفس نمیکشم.....(ات!...)







ات:الان درست ۵ سال شده که اومدم پاریس و دانشگاهمو اینجا ادامه دادم و الان یه شرکت بزرگ و معروفه طراحی لباس دارم
وقتی اومدم پاریس کسیو نداشتم و بعد از گذشت چند روز یه دوست پیدا کردم به اسمه آیو ( سولویست نه) ما با هم توی یه خونه زندگی می‌کنیم و ایو منشی شرکتمه






جیمین:الان درست ۵ سال میشه که ات نیست همه جارو گشتم کل کره رو زیر و رو کردم هیجا نیست دیگه رسما شده بودم یه مرده متحرک اون نباید می‌رفت من هنوز بهش نگفتم چه حسی دارم باید بهم فرصت میداد تا براش توضیح بدم من خیلی دوسش دارم خیلیی ولی نمیدونم بخواطر اون شد که الان شدم معتاد الکل و مشروب ولی من تمومش نمیکنم باید اتمو پیدا کنم
باید!..



لیلیلیییییی پارت جدید🎀🦦
دیدگاه ها (۴۱)

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

پارت ۴۹ویو صبح ات: جیمین..... درد..... جیمین: عوممم چی شوده ...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط