عشق دیوونگیه
#عشق_دیوونگیه
P:12
(ویو ا.ت)
روی تخت دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم
از شدت اشک ریختن چشمام درد میکردو نمیتونستم بخوابم پس فقط چشمامو بستم
حدود یک ساعت تو همون حالت بودم که با اومدن صدای گوش خراشی از بیرون کلبه با شتاب چشمامو باز کردم
صدایی مثل برخورد دوتا جسم به همدیگه
با تردید از جام بلند شدمو به سمت در کلبه رفتم
فشار آرومی به در وارد کردم که در با صدای آروم کمی باز شد
میخواستم جلو برم ولی با قطع شدن صدا خشکم زد
صدای قدم هاشو میشنیدم که داشت به سمت کلبه می اومد
با یاد آوری شلیک که به پنجره ی اتاقم شده بود و ترس از اینکه همونی باشه که اینکارو کرده خون توی رگام یخ بست
دستهام هنوزم روی دستگیره بود که با کشیده شدن در به عقب سرمو بالا آوردم
در کمی باز شده بود حالا میتونستم کمی از قیافه ی کسی که پشت در بودو ببینم
ولی.........اون هیونجین نبود
ماسک سیاهی روی صورتش بود ولی چشماش...........اون چشمهای هیونجین نبود
P:12
(ویو ا.ت)
روی تخت دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم
از شدت اشک ریختن چشمام درد میکردو نمیتونستم بخوابم پس فقط چشمامو بستم
حدود یک ساعت تو همون حالت بودم که با اومدن صدای گوش خراشی از بیرون کلبه با شتاب چشمامو باز کردم
صدایی مثل برخورد دوتا جسم به همدیگه
با تردید از جام بلند شدمو به سمت در کلبه رفتم
فشار آرومی به در وارد کردم که در با صدای آروم کمی باز شد
میخواستم جلو برم ولی با قطع شدن صدا خشکم زد
صدای قدم هاشو میشنیدم که داشت به سمت کلبه می اومد
با یاد آوری شلیک که به پنجره ی اتاقم شده بود و ترس از اینکه همونی باشه که اینکارو کرده خون توی رگام یخ بست
دستهام هنوزم روی دستگیره بود که با کشیده شدن در به عقب سرمو بالا آوردم
در کمی باز شده بود حالا میتونستم کمی از قیافه ی کسی که پشت در بودو ببینم
ولی.........اون هیونجین نبود
ماسک سیاهی روی صورتش بود ولی چشماش...........اون چشمهای هیونجین نبود
۸.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.