?this or that
This or that?
Part⁹
به محض اینکه ات وارد سالن اصلی شد نوری روی اون افتاد و مردم شروع به پچ پچ کردن ات که نمیدونست ماجرا چیه به سمت ته رفت که با قیافه ای در هم کنار پدربزرگش نشسته
ات:تهیونگ چیشده؟
ته:ببینم سواستفاده از اعتماد دیگران خیلی کیف میده نه؟
ات:منظورت متوجه نمیشم
ته دستش رو به سمت مانیتور برد روی مانیتور عکس ات در حال پخش کردن شراب با لباس بسیار باز در بار بود در جای که ات حتی یک بار هم مست نکرده بود چه برسه به اینکه بخواد بره بار بعدشم مگه اون تمام مدت پیش ته نبوده پس چجوری ممکنه اخه؟
ات:من که تمام مدت پیش تو بودم اخه چجوری؟
ته:۵ سال که زندان بودم یادته ۱ ماه نیومدی به دیدنم؟تهگی بهم گفت حالت بده ولی من فرستادم تحقیق کردن تو توی بار بودی این عکسم مربوط به همونه
در حالی که ات بخاطر پر.یودی نمیتونست حتی چیزی بخوره برای همین نرفت
ات:باور کن اینطوری نیست تهی...
ان:خفه شو رابطه ما همینجا تمومه
و انگشتر ستی که ته برای خودشون خریده بود رو روی زمین انداخت
☆۲هفته بعد☆
بخوام براتون از وضعیت اوندو بگم خبب خراب بود تهیونگ با سادگی اون دروغ مسخره باور کرده بود ات هم افسرده شده بود اخه چرا؟اونا تازه بهم رسیده بودن تازه معنی عشق داشتن میچشیدن
ات به حالت به معنی روی تخت دراز کشیده بود و به سقف خیره بود مطمئن بود توی این دو هفته حتی یکبار هم تهیونگ ندیده بود تهگی هرچقدر به تهیونگ گفته بود که اون ات نیست تهیونگ باور نمیکرد و میگفت ات رو از همون اول هم نباید به سرپرستی میگرفت
ات حالش خوب نبود اون ۲ هفته بود که به زور میخوابید و به زور غذا میخورد خیلییی لاغر شده بود و یه باد اونو از روی زمین بلند میکرد
ات که با خودش تصمیم گرفته بود قوی بشه سعی کرد این حس و حالش رو کنار بزاره پس کمی غذا خورد یه دوش گرفت و به روتین پوستش رسید بعد هم به سمت یکی از پاساژای سئول رفت یکی از دوستاش اونجا کار میکرد و اون سعی داشت تا مشکلاتش رو بگه و آروم بشه
باد بهاری بروی صورتش میوزید و موهاش رو مثل موج هایی که آروم و قرار ندارن حرکت میداد لباسش که یه کت ساده با یه دامن یاسی بود هم توی هوا حرکت میکرد ات کاملا مطمئن بود تهیونگ اونو داره تماشا میکنه ولی حتی نگاهش هم نکرد اگه قرار بود اونطوری ادامه بده از دست میرفت
☆ته ویو☆
اون از اعتمادم سواستفاده کرد منم دارم الان بهش لطف میکنم که توی خونم نگهش داشتم ابن دو هفته که ات نیست پیشم واقعا احساس میکنم یچیزی کمه یعنی من آنقدر به این فرشته عادت کردم؟ ولی چجوری؟
نگاهی به سمت حیاط کردم ات بود که مثل نقاشی جذاب شده بود به وضوح لاغر شدنش رو تشخیص دادم ولی الان وقت عملی گردن نقشم بود
تهیونگ میخواست وقتی ات نیست اتاقش رو بگرده تا یه مدرک برای حرفش داشته باشه
پس بعد از اینکه مطمئن شد ات رفته وارد اتاقش شد
اتاق ات واقعا ساده بود میز آرایش خیلی جمع و جوری داشت کنارش یه اینه بود و کنارش یه کمد پس تهیونگ از کمد شروع کرد همونطور که داشت میگشت متوجه چیزی شد یه جعبه!
با خودش ،فت حتما یه پدرکه ولی وقتی درش رو باز کرد دو تا گردنبند دید روی یکی حرف A ور روی اونیکی حرف T بود تهثونگ با خودش ،فت حتما میخواد گولم بزنه پس جعبه رو سر جاش گذاشت ومشغول گشتن شد دوباره یه دوربین پیدا کرد توی دوربین پر از عکسای ته تو ژستای مختلفت بود مونده بود ات چجوری تونسته اینا رو بگیره ولی توی همه عکسا یزره لرزش دست حس میشد
چطورین؟ بابت نبودم عذر میخوام
آنروز تا ساعت ۵ تو راه بودیم وقتی برگشتیم من سریع رفتم سراغ درسام و الان دیگه وقت آزاد دارم
احتمالا فردا صبح نتونم پارت بذارم ولی تمام تلاشمو میکنم که بذارم
تنکس بای💖🗿
Part⁹
به محض اینکه ات وارد سالن اصلی شد نوری روی اون افتاد و مردم شروع به پچ پچ کردن ات که نمیدونست ماجرا چیه به سمت ته رفت که با قیافه ای در هم کنار پدربزرگش نشسته
ات:تهیونگ چیشده؟
ته:ببینم سواستفاده از اعتماد دیگران خیلی کیف میده نه؟
ات:منظورت متوجه نمیشم
ته دستش رو به سمت مانیتور برد روی مانیتور عکس ات در حال پخش کردن شراب با لباس بسیار باز در بار بود در جای که ات حتی یک بار هم مست نکرده بود چه برسه به اینکه بخواد بره بار بعدشم مگه اون تمام مدت پیش ته نبوده پس چجوری ممکنه اخه؟
ات:من که تمام مدت پیش تو بودم اخه چجوری؟
ته:۵ سال که زندان بودم یادته ۱ ماه نیومدی به دیدنم؟تهگی بهم گفت حالت بده ولی من فرستادم تحقیق کردن تو توی بار بودی این عکسم مربوط به همونه
در حالی که ات بخاطر پر.یودی نمیتونست حتی چیزی بخوره برای همین نرفت
ات:باور کن اینطوری نیست تهی...
ان:خفه شو رابطه ما همینجا تمومه
و انگشتر ستی که ته برای خودشون خریده بود رو روی زمین انداخت
☆۲هفته بعد☆
بخوام براتون از وضعیت اوندو بگم خبب خراب بود تهیونگ با سادگی اون دروغ مسخره باور کرده بود ات هم افسرده شده بود اخه چرا؟اونا تازه بهم رسیده بودن تازه معنی عشق داشتن میچشیدن
ات به حالت به معنی روی تخت دراز کشیده بود و به سقف خیره بود مطمئن بود توی این دو هفته حتی یکبار هم تهیونگ ندیده بود تهگی هرچقدر به تهیونگ گفته بود که اون ات نیست تهیونگ باور نمیکرد و میگفت ات رو از همون اول هم نباید به سرپرستی میگرفت
ات حالش خوب نبود اون ۲ هفته بود که به زور میخوابید و به زور غذا میخورد خیلییی لاغر شده بود و یه باد اونو از روی زمین بلند میکرد
ات که با خودش تصمیم گرفته بود قوی بشه سعی کرد این حس و حالش رو کنار بزاره پس کمی غذا خورد یه دوش گرفت و به روتین پوستش رسید بعد هم به سمت یکی از پاساژای سئول رفت یکی از دوستاش اونجا کار میکرد و اون سعی داشت تا مشکلاتش رو بگه و آروم بشه
باد بهاری بروی صورتش میوزید و موهاش رو مثل موج هایی که آروم و قرار ندارن حرکت میداد لباسش که یه کت ساده با یه دامن یاسی بود هم توی هوا حرکت میکرد ات کاملا مطمئن بود تهیونگ اونو داره تماشا میکنه ولی حتی نگاهش هم نکرد اگه قرار بود اونطوری ادامه بده از دست میرفت
☆ته ویو☆
اون از اعتمادم سواستفاده کرد منم دارم الان بهش لطف میکنم که توی خونم نگهش داشتم ابن دو هفته که ات نیست پیشم واقعا احساس میکنم یچیزی کمه یعنی من آنقدر به این فرشته عادت کردم؟ ولی چجوری؟
نگاهی به سمت حیاط کردم ات بود که مثل نقاشی جذاب شده بود به وضوح لاغر شدنش رو تشخیص دادم ولی الان وقت عملی گردن نقشم بود
تهیونگ میخواست وقتی ات نیست اتاقش رو بگرده تا یه مدرک برای حرفش داشته باشه
پس بعد از اینکه مطمئن شد ات رفته وارد اتاقش شد
اتاق ات واقعا ساده بود میز آرایش خیلی جمع و جوری داشت کنارش یه اینه بود و کنارش یه کمد پس تهیونگ از کمد شروع کرد همونطور که داشت میگشت متوجه چیزی شد یه جعبه!
با خودش ،فت حتما یه پدرکه ولی وقتی درش رو باز کرد دو تا گردنبند دید روی یکی حرف A ور روی اونیکی حرف T بود تهثونگ با خودش ،فت حتما میخواد گولم بزنه پس جعبه رو سر جاش گذاشت ومشغول گشتن شد دوباره یه دوربین پیدا کرد توی دوربین پر از عکسای ته تو ژستای مختلفت بود مونده بود ات چجوری تونسته اینا رو بگیره ولی توی همه عکسا یزره لرزش دست حس میشد
چطورین؟ بابت نبودم عذر میخوام
آنروز تا ساعت ۵ تو راه بودیم وقتی برگشتیم من سریع رفتم سراغ درسام و الان دیگه وقت آزاد دارم
احتمالا فردا صبح نتونم پارت بذارم ولی تمام تلاشمو میکنم که بذارم
تنکس بای💖🗿
۶.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.