رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:آخر
سوهی:از پله برقی که پیاده شدیم جونگکوک با تعجب نگاه میکرد اخه همه جا تزئین شده بود...خیلی شیک و قشنگ تزئین کرده بودن
دستش رو گرفتم اوردم پشت خودم...به وسط سالن که رسیدیم...جونگکوک در همون حالت متعجب گفت
جونگکوک:اینجا چخبره؟چرا اینطوریه؟همه جا بادکنک آرایی و گل و تزئین واسه چی؟نگو باز برا تهیونگ و میا هستن؟
سوهی:نه
جونگکوک:نه چی یکم توضیح بده؟
سوهی:یهو یک عالمه آدم اومدن دورمون و بادکنک تو هوا پرت کردن و همشون باهم یکصدا گفتند:تولدت مبارک جونگکوکاااااااا
جونگکوک با حالت سوپرایزی نگاه میکرد لبخند و چشمای متعجب
جونگکوک:میدونستی امروز تولدمه؟...
سوهی:چند قدم رفتم عقبتر و زانو زدم رو زمین و حلقه رو دراوردم و دستامو بردم سمتش و گفتم
سوهی:اوکی مستر جئون....منو میشناسی تو.... منو به عنوان ی شریک زندگی واسه همیشه قبول میکنی؟
اولین بار بود اینشکلی لبخند میزنم...میا و لونا و تهیونگ اومدن سه تایی ایستاده اند و بمب شادی هاشونو مثل صلاح آماده کردن
جونگکوک:واقعا انتظار این حرکت رو نداشتم...میس کیم شما رو به عنوان شریک همیشگی و زیبای زندگیم قبول میکنم
سوهی:اگه بگم پررنگ ترین لبخند زندگیم رو تو این لحظه زدم دروغ نگفتم...بلند شدم و انگشتر رو با ذوق....که برا اولین بار احساسش میکنم گذاشتم انگشتش...اونم انگشتر رو از من برد و گذاشت انگشتم.....رفتم نزدیکش شدم و محکم بغلش کردم....و بعد قبل از اینکه از بغلش بیرون بیام دم گوشش گفتم:جونگکوک خودت میدونی زیاد از این کارا خوشم نمیاد ولی حالا میتونی روی پیشونیم ببوسیم...
جونگکوک:به همونم راضی باشیم...
سوهی:افرین
ازش جدا که شدم روی پیشونیم منو بوسید...بهش لبخند پررنگی زدم که ۳ تا بمب شادی بالا سرمون منفجر شد
و همه جیغ و هورا به پا کردند
سوهی:تولدت مبارک......عشقم
جونگکوک:اوووووووووووووووووووووووووو.....واووووووووووووو
سوهی:اینو گفتم و دستامو گذاشتم روصورتم باورم نمیشه همچین چیزی گفتم وایییی...ولی خب حداقل جونگکوکی امروز کامل خوشحال باشه
جونگکوک:نمیخواد خجالت بکشی بیا اینجا ببینمت
سوهی:منو کشید بغلش و گفت
جونگکوک:مرسی...عشقم
سوهی:لبخندی زدم و ازش جدا شدم....بعد با صدای بلند گفتم:از همه ممنونم که کمک کردن همچین خاطره و لحظه ی زیبایی رو داشته باشیم...از همه متشکرم....لطفا از خودتون پذیرایی کنید...تمام غذاها به صورت رایگان در اختیار شما هستن
مردم همه اومدن تبریک گفتن و کم کم هرکدوم رفت...و بعدش اون ۳ تا اومدن
تهیونگ:تبریک میگم
میا:مبارکه
لونا:پیوندتان را تبریک عرض میکنم
سوهی:لونا هیچوقت نمیتونه جدی باشه...مرسی از همتون بابت همه چی
#اسمان_شب
#BTS
#part:آخر
سوهی:از پله برقی که پیاده شدیم جونگکوک با تعجب نگاه میکرد اخه همه جا تزئین شده بود...خیلی شیک و قشنگ تزئین کرده بودن
دستش رو گرفتم اوردم پشت خودم...به وسط سالن که رسیدیم...جونگکوک در همون حالت متعجب گفت
جونگکوک:اینجا چخبره؟چرا اینطوریه؟همه جا بادکنک آرایی و گل و تزئین واسه چی؟نگو باز برا تهیونگ و میا هستن؟
سوهی:نه
جونگکوک:نه چی یکم توضیح بده؟
سوهی:یهو یک عالمه آدم اومدن دورمون و بادکنک تو هوا پرت کردن و همشون باهم یکصدا گفتند:تولدت مبارک جونگکوکاااااااا
جونگکوک با حالت سوپرایزی نگاه میکرد لبخند و چشمای متعجب
جونگکوک:میدونستی امروز تولدمه؟...
سوهی:چند قدم رفتم عقبتر و زانو زدم رو زمین و حلقه رو دراوردم و دستامو بردم سمتش و گفتم
سوهی:اوکی مستر جئون....منو میشناسی تو.... منو به عنوان ی شریک زندگی واسه همیشه قبول میکنی؟
اولین بار بود اینشکلی لبخند میزنم...میا و لونا و تهیونگ اومدن سه تایی ایستاده اند و بمب شادی هاشونو مثل صلاح آماده کردن
جونگکوک:واقعا انتظار این حرکت رو نداشتم...میس کیم شما رو به عنوان شریک همیشگی و زیبای زندگیم قبول میکنم
سوهی:اگه بگم پررنگ ترین لبخند زندگیم رو تو این لحظه زدم دروغ نگفتم...بلند شدم و انگشتر رو با ذوق....که برا اولین بار احساسش میکنم گذاشتم انگشتش...اونم انگشتر رو از من برد و گذاشت انگشتم.....رفتم نزدیکش شدم و محکم بغلش کردم....و بعد قبل از اینکه از بغلش بیرون بیام دم گوشش گفتم:جونگکوک خودت میدونی زیاد از این کارا خوشم نمیاد ولی حالا میتونی روی پیشونیم ببوسیم...
جونگکوک:به همونم راضی باشیم...
سوهی:افرین
ازش جدا که شدم روی پیشونیم منو بوسید...بهش لبخند پررنگی زدم که ۳ تا بمب شادی بالا سرمون منفجر شد
و همه جیغ و هورا به پا کردند
سوهی:تولدت مبارک......عشقم
جونگکوک:اوووووووووووووووووووووووووو.....واووووووووووووو
سوهی:اینو گفتم و دستامو گذاشتم روصورتم باورم نمیشه همچین چیزی گفتم وایییی...ولی خب حداقل جونگکوکی امروز کامل خوشحال باشه
جونگکوک:نمیخواد خجالت بکشی بیا اینجا ببینمت
سوهی:منو کشید بغلش و گفت
جونگکوک:مرسی...عشقم
سوهی:لبخندی زدم و ازش جدا شدم....بعد با صدای بلند گفتم:از همه ممنونم که کمک کردن همچین خاطره و لحظه ی زیبایی رو داشته باشیم...از همه متشکرم....لطفا از خودتون پذیرایی کنید...تمام غذاها به صورت رایگان در اختیار شما هستن
مردم همه اومدن تبریک گفتن و کم کم هرکدوم رفت...و بعدش اون ۳ تا اومدن
تهیونگ:تبریک میگم
میا:مبارکه
لونا:پیوندتان را تبریک عرض میکنم
سوهی:لونا هیچوقت نمیتونه جدی باشه...مرسی از همتون بابت همه چی
۱۵.۳k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.