ادامه پارت قبل

جونگکوک:واااای لعنتی واییییی فقط قیافت اینجا....سوهی جان خودت این چه حالت صورتیه....واییی یعنی ژست غیر از تعجب نداشتی....آخ ترکیییدم
سوهی:چه میدونم آمادگی نداشتم یهو عکس گرفت منم تعجب کرده بودم....مسخره نکن
جونگکوک:به‌هر حال همشون خیلیی قشنگن
سوهی:اره..
رفتیم یکم دیگه دور زدیم اینا بعد وارد یک انگشتر فروشی شدیم
جونگکوک:چرا اومدیم اینجا؟
سوهی:میخوام حلقه بگیرم
جونگکوک:هااااا...واسه کی؟چرا؟به چه مناسبت؟
سوهی:چته اروم باش...تهیونگ و میا همدیگه رو خیلی وقته دوست دارن برا همین میخوام براشون حلقه بگیرم و براشون ی جشن بگیرم خوشحال بشن
جونگکوک:یاخدا....این دوتا کی عاشق شدن.اصلا یعنی چی؟کی اتفاق اوفتاد و من نمیدونستم
سوهی:شد دیگه...تو نفهمیدی
جونگکوک:عجباااااااااااا....من به اون تهیونگ خر همه چی میگم اون بهم چیزی نمیگه...بگیرم بزنمش...
سوهی:بیا انتخاب کنیم دیگه....آقا لطفا قشنگترین حلقه ها رو نشونم بدید
حلقه های زیادی رو آورد...منو جونگکوک نگاه میکردیم...همشون خیلی قشنگ بودن...همینطور نگاه میکردم که جونگکوک گفت

جونگکوک:این خیلی قشنگه...برا تهیونگ خوبه
سوهی:انگشتت  رو بده ببینم اندازته؟
جونگکوک:ولی...
سوهی:سایز انگشتاتون زیاد فرق نداره
جونگکوک:اوکی
سوهی:حلقه رو گذاشتم انگشتش...خیلی بهش میومد و قشنگ بود...
جونگکوک:خیلی قشنگه
سوهی:اوهوم و اینکه اندازس...خب میبریمش...
حالا باید برا میا انتخاب کنیم
همینطور نگاه میکردیم بینشون و اینا که من و جونگکوک همزمان به یدونه اشاره کردیم

سوهی و جونگکوک:اینم قشنگه
باهم زدیم زیر خنده...گذاشتمش تو دستم...اندازه بود
جونگکوک:خیلی قشنگه
سوهی:اره
جونگکوک:تهیونگ و میا قراره خیلی خوشحال بشن اخه هم حلقه ها قشنگن هم بهمدیگه میرسن
سوهی:اره
حلقه ها رو خریدیم و از مغازه زدیم بیرون یکم بیشتر گشتیم و دوتا تیشرت ست هم خریدیم....رفتیم جلوتر باز گیر فروشی بود....اینبار یک تِل با گوش های خرگوشی بردم و گذاشتم رو موهای جونگکوک
سوهی:قشنگه بهت میاد
اونم مثل همونو ولی با گوش های گربه ای گذاشت رو موهام
جونگکوک:اینم به تو میاد
سوهی:هردومون خندیدیم و حساب کردیم و راه اوفتادیم:بریم طبقه همکف
جونگکوک:بریم...
سوهی:سوار پله برقی شدیم و رفتیم...الان ساعت ۳ونیم بود
دیدگاه ها (۱۳)

#رمان #اسمان_شب #BTS #part:آخر سوهی:از پله برقی که پیاده شدی...

ادامه پارت قبل

#رمان #اسمان_شب #BTS #part:۷۸سوهی:رسیدیم پاساژ پیاده شدیم و ...

_روز بعد...صبح_سوهی:ببین نزدیک خونتم...آماده ای؟جونگکوک:ارهس...

#عشق_جنایت 🔪پارت47شوگا : wow چه خانم زیبایی( روبه میا) تهیون...

پارت ۴۵ (آخر) فیک دور اما آشنا

خون آشام عزیز (60)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط