عشق مافیایی

عشق مافیایی

پارت 13

ا. ت ویو

یهو حواسم نبود و خوردم به یه پسر کت و شلواری. خودمو جمع و جور کردم ولی اون پسره با تعجب نگام میکرد.

+ ببخشید حواسم نبود.

میخواستم برم که جلومو گرفت و همونجور داشت با تعجب نگام میکرد. (علامت جونگ کوک ÷ )

÷ تو دختر هان نیستی؟ همون مرتیکه ای که برادر ته رو کشت؟

تا اینو گفت سرجام میخکوب شدم. آخه اون منو از کجا میشناخت؟ اصلا اون کیه؟

÷ تو اینجا چیکار میکنی؟ نکنه این دفعه میخوای ته رو بکشی؟ (عصبی)

خیلی ترسیده بودم برای همین با این حرفش سریع به سمت آسانسور رفتم اونم دنبالم اومد.

جونگ کوک ویو

بعد حرفم به سمت آسانسور رفت منم دنبالش رفتم. وقتی رسیدم به آسانسور دیدم که آسانسور داره به سمت طبقه آخر حرکت میکنه. منم از پله ها رفتم بالا. وقتی رسیدم دیدم که رفت تو دفتر ته. خواستم برم تو که دیدم میا ( همون منشیه) داره گریه میکنه. یکم دوسش داشتم برای همین رفتم سمتش. (جونگ کوک پسرم این به دردت نمیخوره)

÷ هی میا چرا داری گریه میکنی؟

= آقای جئون آقای کیم منو اخراج کردن. (گریه)

÷ چی اخراج؟

میخاستم به حرفاش گوش بدم اما جون ته برام مهمتر بود. خواستم برم تو دفترش که فهمیدم در قفله..............