• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part23
#paniz
گوشیم رو ویبره بود که برش داشتم و حواسمم به رانندگیم بود محراب بود که جواب دادم
پانیذ:جانم
محراب:کجایین
پانید:نزدیک ازمیر
محراب:چی (داد)
هینی از ترس کشیدیم
پانیذ:کوفتو چییی زهرمار چیی پشت فرمونم ترسیدم مرتیکه
محراب:حواسم نبود چقد جلویی تو اینجوری که معلومه تو زودتر میرسی
پانید:والا الان داده بودم به این بی عضو فک کنم فردا هم نمیرسیدیم
محراب:خب من برات لوکیشن ویلا رو میفرستم شما برین ما هم میام
پانید:باشع منتظرم
گوشی رو قطع کردم چون اخرای راه بود دلم هیجان میخاس که الان بهترین فرصت بود
دنده رو عوض کردم و پام گذاشتم رو پدال گاز که رفتیم سرعت بالا 200 بود
لایی میکشیدم و از ماشینا رد میشدم
انگار سبک شدم که
این خیر ندیده زد تو ذوقم
رضا:هوییی رز وحشی اروم برونن بخدا که من اخر از دست تو دق میکنم ارومممم نگاش کنه سرعتش بالا 200
پانیذ:نگران نباش از بچها جلوییم محراب الان لوکیشن میفرسته به گوشیم
رضا:به جهنم که زود میرسیمم سرعتت رو کم کن رز وحشی
سرعتم کم کردم
پانیذ:بیا بابا ترسو نخاستم اصن
رضا که خیالش راحت شد و چشاش رو بست و نفس عمیقی کشید
و من دوباره سرعتم زیاد کردم
رضا:پانیذذذ گوه خوردمم یکم ارومم
پانیذ:هعییی بابا گذاشتی تو باشع ارومم
گوشیمو بده ببینم
گوشیم داد دستم باز کردم محراب لوکیشن رو برام فرستاده بود
بعد 1 ساعتی ویلا رو پیدا کردیم جلو ویلا نگه داشتم و رضا نگاه کردم
رضا:برو تو دیگه چرا برو بر منو نگا میکنی
پانیذ:اقای بی عضو ریموت دارم من
رضا:اهاا وایسا به صاحب اینجا سپرده بودیم که تا ما بیام اینجا باشه بعد کلیدا رو بده اینا مرده هم اینجاست بشین تو ماشین الان میام
سری تکون دادم که از ماشین پیدا شده و به سمت صاحب ویلا رفت بعد چندمین مرده رفت و رضا ریموت رو باز کرد منم
ماشین رو پارک کردم
و دوتایی و سایل هایمون رو اوردیم دم ویلا
نشستم رو مبل و نفسی گرفتم
پانید:اخیششش خسته شدمم
رضا که دیدم سر و کله اش نیس همونجا دراز کشیدم و سرگرم گوشیم شدم
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part23
#paniz
گوشیم رو ویبره بود که برش داشتم و حواسمم به رانندگیم بود محراب بود که جواب دادم
پانیذ:جانم
محراب:کجایین
پانید:نزدیک ازمیر
محراب:چی (داد)
هینی از ترس کشیدیم
پانیذ:کوفتو چییی زهرمار چیی پشت فرمونم ترسیدم مرتیکه
محراب:حواسم نبود چقد جلویی تو اینجوری که معلومه تو زودتر میرسی
پانید:والا الان داده بودم به این بی عضو فک کنم فردا هم نمیرسیدیم
محراب:خب من برات لوکیشن ویلا رو میفرستم شما برین ما هم میام
پانید:باشع منتظرم
گوشی رو قطع کردم چون اخرای راه بود دلم هیجان میخاس که الان بهترین فرصت بود
دنده رو عوض کردم و پام گذاشتم رو پدال گاز که رفتیم سرعت بالا 200 بود
لایی میکشیدم و از ماشینا رد میشدم
انگار سبک شدم که
این خیر ندیده زد تو ذوقم
رضا:هوییی رز وحشی اروم برونن بخدا که من اخر از دست تو دق میکنم ارومممم نگاش کنه سرعتش بالا 200
پانیذ:نگران نباش از بچها جلوییم محراب الان لوکیشن میفرسته به گوشیم
رضا:به جهنم که زود میرسیمم سرعتت رو کم کن رز وحشی
سرعتم کم کردم
پانیذ:بیا بابا ترسو نخاستم اصن
رضا که خیالش راحت شد و چشاش رو بست و نفس عمیقی کشید
و من دوباره سرعتم زیاد کردم
رضا:پانیذذذ گوه خوردمم یکم ارومم
پانیذ:هعییی بابا گذاشتی تو باشع ارومم
گوشیمو بده ببینم
گوشیم داد دستم باز کردم محراب لوکیشن رو برام فرستاده بود
بعد 1 ساعتی ویلا رو پیدا کردیم جلو ویلا نگه داشتم و رضا نگاه کردم
رضا:برو تو دیگه چرا برو بر منو نگا میکنی
پانیذ:اقای بی عضو ریموت دارم من
رضا:اهاا وایسا به صاحب اینجا سپرده بودیم که تا ما بیام اینجا باشه بعد کلیدا رو بده اینا مرده هم اینجاست بشین تو ماشین الان میام
سری تکون دادم که از ماشین پیدا شده و به سمت صاحب ویلا رفت بعد چندمین مرده رفت و رضا ریموت رو باز کرد منم
ماشین رو پارک کردم
و دوتایی و سایل هایمون رو اوردیم دم ویلا
نشستم رو مبل و نفسی گرفتم
پانید:اخیششش خسته شدمم
رضا که دیدم سر و کله اش نیس همونجا دراز کشیدم و سرگرم گوشیم شدم
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.