𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁴⁵"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁴⁵"
با لبخند همونطور گوشی به دست بهم زل زد و شمرده شمرده گفت:
کوک: +بیا پایین توت فرنگی...
دو انگشتش رو سمت ل..ب هاش برد و به جذاب ترین حالت ممکن برام بو...س هوایی فرستاد!
وااااایییی من غششششش... آروم باااش آراا...
ناخداگاه چشمام رو بستم که صدای قشنگش که آروم زمزمه میکرد پشت گوشم شنیده شد:
کوک: +قلبت به تپش افتاد توت کوچولو؟!
چشامو باز کردم و تند پنجره رو بستم.
خودمو انداختم رو تخت جییونگ و سرمو تو بالش فرو کردم و جیغغ زدممم...
آرا: _حیحححح جذااااب لعنتییییی
کوک: +اهم اهم... پشت خطم!
انگار برق گرفتم، وای گند زدم، وااای گند زدم!
سریع گوشی رو قطع کردم و کوبیدم تو سرممم.
آرا: _آیششش دارممم چه گوهی میخورممم؟!
قلبممم چششش شدههه؟!
با یادآوری اینکه بابا گفته بود حق ندارم جایی برم بی تفاوت سوییشرتم رو برداشتم.
قلبم هنوز محکم میتپیه... حس میکنم تموم بد..نم از یک حرکتش حرارت گرفته!
سویشرت رو روی لباس خوابی که باهاش خونه جونگکوک هم رفته بودم پوشیدم:/
ناموصا با پیژامه و تیشرت آستین بلند خواب اونم طرح هلوکیتی منو دزدید؟!
جلو آینه نگاهی به تیپ شاهکارم زدم و از اتاق خارج شدم...
به چپ و راست نگاهی انداختم! ف...اااک صدای صحبت نشون میداد که بیدارررن.
آروم چهاردست و پا شدم و سمت خروجی رفتم...
وای اگه گیر بیوفتم چی؟! باباااا آی باباااا ببین الاااان چیکار کردیییی خداااا...
داشتم میرفتم که یهو یه جفت پا دیدم.
چشمام رو بستم و آب ده..ن قورت دادم...
نگاهمو بالا کشیدم و با دیدن بابا خون تو بد..نم یخ کرد!
با لبخند همونطور گوشی به دست بهم زل زد و شمرده شمرده گفت:
کوک: +بیا پایین توت فرنگی...
دو انگشتش رو سمت ل..ب هاش برد و به جذاب ترین حالت ممکن برام بو...س هوایی فرستاد!
وااااایییی من غششششش... آروم باااش آراا...
ناخداگاه چشمام رو بستم که صدای قشنگش که آروم زمزمه میکرد پشت گوشم شنیده شد:
کوک: +قلبت به تپش افتاد توت کوچولو؟!
چشامو باز کردم و تند پنجره رو بستم.
خودمو انداختم رو تخت جییونگ و سرمو تو بالش فرو کردم و جیغغ زدممم...
آرا: _حیحححح جذااااب لعنتییییی
کوک: +اهم اهم... پشت خطم!
انگار برق گرفتم، وای گند زدم، وااای گند زدم!
سریع گوشی رو قطع کردم و کوبیدم تو سرممم.
آرا: _آیششش دارممم چه گوهی میخورممم؟!
قلبممم چششش شدههه؟!
با یادآوری اینکه بابا گفته بود حق ندارم جایی برم بی تفاوت سوییشرتم رو برداشتم.
قلبم هنوز محکم میتپیه... حس میکنم تموم بد..نم از یک حرکتش حرارت گرفته!
سویشرت رو روی لباس خوابی که باهاش خونه جونگکوک هم رفته بودم پوشیدم:/
ناموصا با پیژامه و تیشرت آستین بلند خواب اونم طرح هلوکیتی منو دزدید؟!
جلو آینه نگاهی به تیپ شاهکارم زدم و از اتاق خارج شدم...
به چپ و راست نگاهی انداختم! ف...اااک صدای صحبت نشون میداد که بیدارررن.
آروم چهاردست و پا شدم و سمت خروجی رفتم...
وای اگه گیر بیوفتم چی؟! باباااا آی باباااا ببین الاااان چیکار کردیییی خداااا...
داشتم میرفتم که یهو یه جفت پا دیدم.
چشمام رو بستم و آب ده..ن قورت دادم...
نگاهمو بالا کشیدم و با دیدن بابا خون تو بد..نم یخ کرد!
۳.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.