روح آبی
#روح آبی
#پارت۲۴
همونطور که تهیونگ داشت براش تعریف می کرد در قسمت کنار اپن داشت نوشیدنی خنکی درست می کرد
_قبول کرد؟
_هوم
کوک سری به دو طرف تکون داد
_احمقه!
_چرا؟
_سوال داره؟اگه عاشقت شد چی؟
کوک با سینی به تهیونگ نزدیک شد و اون رو روی میز گذاشت و لیوان رو به دست گرفت
_نه قول داده
کوک شونه هاش رو بالا انداخت چطور میتونست به تهیونگ بگه با اینکه حتی نمیدونست هیا جوابش چیه
گوشیش رو در آورد
(جوابت چیه؟)
هیا با دیدن پیام کوک دستپاچه شد چی می نوشت!
چرا صبر نکرد تا برسه؟!
(من...)
پیامش رو پاک کرد و هوفی کشید
(بیام میگم)
(اونو که میدونم الان لازم دارم)
با پیامش مشکوک و متعجب جوابی که خیلی وقت بود منتظر بود به کوک بگه رو نوشت
(قبول می کنم)
با دیدن پیامش لبخندش گشاد شد و تهیونگ گوشیش رو قاپید
_به چی میخندی بچه؟
کوک سریع خودش رو روش انداخت
_لطفا نخونش
با دستش گوشی رو کشید
و اونرو خاموش کرد
_بهت میگم اوکی ولی صبر کن
_چی رو؟
_بصبر
سریع رفت بالا و لباسش رو پوشید نمیدونست واکنش تهیونگ چی میتونست باشه پس باید راه فراری داشت
کلید ماشینش رو توی جیبش گذاشت
دم در رفت و همینطور که دستش رو دستگیره بود پیامی که شرح موضوع بود رو نوشت و برای تهیونگ ارسال کرد
_داشم اینی که فرستادم رو بخون گودبای
_هی
تهیونگ بهش زنگ نزده بود و حتی پیامی نداده بود یعنی ناراحت شده بود
امشب کجا می رفت؟
_امشب خونم بمون
به تهیونگ پیام داد
و گوشیش رو توی جیبش گذاشت
خونه ی تهیونگ؟
هیا باهاش تماس گرفت
_جانم؟
هیا که از لفظ کوک خجالت زده شده بود حرف زد
_تهیونگ گفت نمیاد چیزی شده
_یه دعوای کوچولو
_پس تو کجا می خوابی؟
_کوچه؟
هیا غری به پسر زد
_هوی قشنگ جواب بده
_جا ندارم
_بیا اینجا
کوک لحظاتی شوکه شد و بعد به خودش اومد
_اوم باشه
بنظرش درست نمیومد اون حتی یه درخواست درست و حسابی نکرده بود و حالا خونشون بخوابه؟!
بلاخره که باید می رفت
پس با عذاب وجدان راه افتاد
نباید رفتار ناشایستی نشون می داد این اولین رابطش بود و نمیدونست باید چیکار کنه
...
#بی تی اس
#پارت۲۴
همونطور که تهیونگ داشت براش تعریف می کرد در قسمت کنار اپن داشت نوشیدنی خنکی درست می کرد
_قبول کرد؟
_هوم
کوک سری به دو طرف تکون داد
_احمقه!
_چرا؟
_سوال داره؟اگه عاشقت شد چی؟
کوک با سینی به تهیونگ نزدیک شد و اون رو روی میز گذاشت و لیوان رو به دست گرفت
_نه قول داده
کوک شونه هاش رو بالا انداخت چطور میتونست به تهیونگ بگه با اینکه حتی نمیدونست هیا جوابش چیه
گوشیش رو در آورد
(جوابت چیه؟)
هیا با دیدن پیام کوک دستپاچه شد چی می نوشت!
چرا صبر نکرد تا برسه؟!
(من...)
پیامش رو پاک کرد و هوفی کشید
(بیام میگم)
(اونو که میدونم الان لازم دارم)
با پیامش مشکوک و متعجب جوابی که خیلی وقت بود منتظر بود به کوک بگه رو نوشت
(قبول می کنم)
با دیدن پیامش لبخندش گشاد شد و تهیونگ گوشیش رو قاپید
_به چی میخندی بچه؟
کوک سریع خودش رو روش انداخت
_لطفا نخونش
با دستش گوشی رو کشید
و اونرو خاموش کرد
_بهت میگم اوکی ولی صبر کن
_چی رو؟
_بصبر
سریع رفت بالا و لباسش رو پوشید نمیدونست واکنش تهیونگ چی میتونست باشه پس باید راه فراری داشت
کلید ماشینش رو توی جیبش گذاشت
دم در رفت و همینطور که دستش رو دستگیره بود پیامی که شرح موضوع بود رو نوشت و برای تهیونگ ارسال کرد
_داشم اینی که فرستادم رو بخون گودبای
_هی
تهیونگ بهش زنگ نزده بود و حتی پیامی نداده بود یعنی ناراحت شده بود
امشب کجا می رفت؟
_امشب خونم بمون
به تهیونگ پیام داد
و گوشیش رو توی جیبش گذاشت
خونه ی تهیونگ؟
هیا باهاش تماس گرفت
_جانم؟
هیا که از لفظ کوک خجالت زده شده بود حرف زد
_تهیونگ گفت نمیاد چیزی شده
_یه دعوای کوچولو
_پس تو کجا می خوابی؟
_کوچه؟
هیا غری به پسر زد
_هوی قشنگ جواب بده
_جا ندارم
_بیا اینجا
کوک لحظاتی شوکه شد و بعد به خودش اومد
_اوم باشه
بنظرش درست نمیومد اون حتی یه درخواست درست و حسابی نکرده بود و حالا خونشون بخوابه؟!
بلاخره که باید می رفت
پس با عذاب وجدان راه افتاد
نباید رفتار ناشایستی نشون می داد این اولین رابطش بود و نمیدونست باید چیکار کنه
...
#بی تی اس
۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.