پارت

#پارت_۳۸
+آرتین؟

_حونه دلم؟

+خیلی دوست دارم و محکم بغلش کردم ازشم جدا نمیشدم....

_یعنی روزی هزار بار خداروشکر میکنم که تو رو دارم

+هنوز که مال تو نشدم...اصن...اصن شاید بابام قبول نکرد

عصباتی و ترسیده گفت:حرف نزن آنا...مگه ما باهم حرف نزدیم

+باشه بابا...شوخی کردم


گذشت و آرتین اومد خواستگاری من و منم جواب مثبت دادم و دقیقا دوهفته بعد از آرتینم عرفان اومد خواستگاری آلما...قشنگ معلوم منتظر ازدواج من بوده

صبح بیدار شدم....دقیقا دیشب خواستگاری آلما بود....آخی بچم الان چه ذوقی داره...عرفان و آرتین و بگو که الا باجناقن....خخخخ....پاشدم رفتمپرده رو زدم کنار...واااای آخجون داره بارون میاد...سریع یه بارونی تنم کردم و رفتم تو حیاط...واسه خودم مثله این خل و چلا تو بارون میدوییدم و جیغ میزدم...بارون خیلی شدید بود....چند دقیقه بعدم آلما اومد و دوتایی باهم تو بارون میدوییدیم...یهو یه صدا گفت:آنا

برگشتم دیدم آرتینه..

_بیا برو تو سرما میخوری دختر

+نمیخوام نمیخوام

میدوییدمو آرتینم دنبالم بود...آلما رفت بالا و نبود...آرتین هنوز دنبالم میکرد..خیس خالی شده بود...از سر و روی جفتمون اب میچکید..

_آنا وایسا

+نمیخوام وایسم....نمیخوام..نمیخوام..نمیخوام

دیدم آرتین دیگه دنبالم نمیاد...برگشتم دیدم وایساده به حرکت چن لحظه پیشم میخنده

_بخدا مریض میشی بیا برو تو

+نمیام...اصن تو واسه چی هرروز هرروز خونه مایی

_عه...زنمیا

اداشو دراوردم+بروبابا..زنمیا...تا نیومدم تو خپنت زنت حساب نمیشم...بعدشم مگه الان نباید استدیو باشی

_نه

+چرا

_بابا خیر سرم اومدم دنبالت بریم بیرون...یه امروز و کارو ول کردم

با داد باهم حرف میزدیم...من اینور حیاط بودم....اون اونور حیاط

+آخی بمیرم برات...حالا تو این بارون بریم خونه عمه من یا خونه عمه تو

_هیچ‌جا...میمونیم تو‌خونه

+مامانم خونه استا؟

_خب باشه...مگه میخوام چیکار کنم

+خواستم که گفته باشم

_آنا جفتمون موش آبکشیده شدیم...جان آرتین بیا بریم تو

جدی شدم...رفتم سمتش:+دفعه آخرت باشه واسه اینجور چیزا جونتو قسم‌میدی

خودم زودتر از آرتین رفتم خونه...مامانم گفت:ا دیوونه چرا اینجوری شدی تو؟

_میرم حموم


رفتم تو اتاقم و حولمو برداشتم و رفتم حموم...یه دوش اب گرم گرفتم...حوله لباسی صورتیمو تنم کردم...موهای بلندمو با یه حوله دیگه جمع کردم و رفتم تو اتاقم...دیدم آرتین نشسته رو تختم...ای وای من بتا حوله ام

+میری بیرون؟میخوام لباس بپوشم

_نه

+عه آرتین برو دیگه

_نمیرم...خوابم میاد...میخوام بخوابم

بعدم رو تخت دراز کشید و چشماشو بست....همینجور داشتم با حرص نگاش میکردم...با حرص پامو کویوندم رو زمین

+عه آرتین

_چیه خب....حق خوابیدنم ندارم

+خب حالا برو بیرون من لباس بپوشم...بعد بیابخواب...آرتین پاشو ددیگه...
همینجوری دلشتم نق میزدم +آرتین جون آنا پاشو دیگه

یهو پاشد نشست با عصبانیت گفت:دفعه آخرت باشه و از اتاق زد بیرون و درم محکم بست...سریع لباسمو عوض کردم
+آررتین....آرتیییین؟

_بله

+کجایی؟

_چایی میخورم

+میای یه دقیقه؟

اومد تو اتاقم ولی مثلا دلخور بود ازم

+عه...ناراحت نباش دیگه

پریدم و لپشو بوس کردم+ناراحت نباش

_خب خر خشدم...حالا چیکار داری؟

+موهامو سشوار میگنی؟

یهو با ذوق گفت:_آره بده سشوار کنم

دوساعت داشت موهای بلندمو سشوار میکرد..هر چند دقیقه یکبارم آی من میرفت هوا...اصلا نمیکشیدا من میخواستم جو بدم

+تو نمیری دوش بگیری؟
دیدگاه ها (۱۱)

#پارت_۳۹_نه عزیزم...میرم خونه+خب بیا باهم بریمیهو چشاش گرد ش...

#پارت_۴۰ده دقیه بعد ماشین عرفانو دیدم...سریع سوار شدم_یا خدا...

#پارت_۳۷همون موقع در باز شد...تانیا بود+ای وای...ببخشید...فک...

#ماشین_سواری

پارت ۳۴ فیک ازدواج مافیایی

فراتر از مدرسه

{مافیای من}{پارت ۹}بعد یه بوس آبدار از لبام کرد و بعد اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط