پارت ۳۹
#پارت_۳۹
_نه عزیزم...میرم خونه
+خب بیا باهم بریم
یهو چشاش گرد شد:
_باهم بریم خونه من؟
+وا میگم بریم خونتون منم تانیارو ببینم
_آها فک کردم خونه خودمو میگی
+مگه خودت خونه داری؟
_آره دیگه
+عه اونوخ الان رو میکنی که خونه مجردی داری؟
_مجردی که نیست...متأهلیه
+عه ینی چی خو؟
_خنگ من....یعنی خونه خودمو خودت
+آها
_خب بریم الان؟
+بریم
سریع حاظر شدم
به مامانمم گفتم.....
هرچی خواستم تانیا رو اذیت کنم و سر به سرش بذارم اصن حوصله نداشت
+تانی چته؟
_هیچی...میشه تنها باشم؟
+اره عزیزم
از اتاقش اومدم بیرون و رفتم تو اتاق آرتین...تا منو دید دستاشو باز کرد...رفتم تو بغلش
+آرتین تانیا چشه؟
_نمیدونم واسه چی؟
+ناراحته...الانم به من گفت برو بیرون...میگم نکنه دلش...چیز میخواد
_چی؟
+چیز دیگع
خندید:_خب چی؟
+خب...شوهر....مطمئنم الان داره میگه داداشم با کسی که میخواست ازدواج کرد و من موندم...خب بذار برسام بیاد خواستگاریش دیگه...
_الان اینارو به تو گفت که بیای ب من بگی
از بغلش اومدم بیرون:عه ارتین...چرا همه چیزو میندازی گردن من...اصن به من چه...بذار آبجیت بترشه
تا شب خونشون بودم..تانیاروهم حالشو خوب کردم و کلی باهاش آرتینو اذیت کردیم...آرتین اخر شب منو رسوند...از ماشین پیاده شدم...رفتم اونطرف ماشین....به ارتین گفته ک شیشه رو بده پایین
_جونم؟
با دوتا دستام لپشو گرفتم و محکم بوسش کردم
+آخیش...توام منو بوس کن
از ملشین پیاده شد
_اینجوری که به من مزه نمیده
سرشو خم کرد و لبمو کوتاه بوسید
+فردا میای دنبالم؟...ولش کن خسته میشی خودم میام
یه بوس دیگه گذاشتم رو لپشو ازش خدافظ کردم....عاشق بوس کردن بودم اونم آرتین..
اومدم بخوابمکه صدای اس ام اس گوشیم بلند شد...اِسو باز کردم...دیدم شماره ناشناسه
+سلام خوبی؟فردا بیا به این ادرس باهات کار واجب دارم..اِوین
بعدشم آدرسو فرستاد...آدرس خونه بود....ترسیده بودم....خیلی تاکیر کردهبود برم...شمارشو گرفتم..جواب داد و بلافاصله حرف زد:سلام...فردا بدون اینکه به آرتین چیزی بگی ساعت۱۲میای اینجا کارت دارم...مسئله مرگ و زندگیه..خدافظ
خیلی ترسیدم...دلشوره هم گرفتم...صبح بیدار شدم ...چند بار دستم رقت رو اسم آرتین که بهش یگم...ولی وقتی یاد مسئبه مرگ و زندگی یادم میوفتاد پشیمون میشدم...
تیپ سرتا پا مشکی زدم و از خونه زدم بیرون...داشتم از استرس و دلشوره میمردم...رسیدم...زنگو زدم...صدای اوین اومد
+بیا بالا
_من بالا نمیام...بیاید پایین حرفتونو بزنید
+گفتم بیا بالا
بیشتر ترسیدم ولی رفتم....آرتین منو ببخش...بهت میگم...ازینجا که رفتم بیرون زنگ میزنم بهش میگم...اوین دروباز کرد و رفتم تو
+سلا بیا اینجا
رفتم و رو مبلی که اوین گفت نشستم+میشه زود حرفتون بگید
_دیدی گفتم اومدی خودتو قالب کنی؟بالخره خودتو انداختی به آرتین...من و ارتین سر تو باهم دعوا کردیم...من رو اسم ارتین قسم میخوردم...تا اینکه تو اومدی....هم من عاشقت شدم هم آرتین....منو آرتین یه اندازه مغروریم...یه اندازه خوشتیپیم...یه اندازه خوشگلیم یه اندازه پولداریم...ولی همه میرن سمت اون...وقتی از عشقم به تو به آذتین گفتم..آرتین با من پشت تلفن دعوا کرد و بهدم ک اون دعوای استدیو...از وقتی رابطهٔ من و ارتین بخاطر توئه هرزه بهم خورده..ازت بدم اومده چون تو باعث و بانیش بودی
انقد داد میزد که گوشم درد گرفته بود
_الان میخوام کاری کنم که...که آرتین...ازت متنفر شه....
ترسیدم...خیلیم ترسیدم...اوین کم کم نزدیکم شد داشتم مثل گنجشک میلرزیدم...منو خهول داد رو مبل....جیغ زدم
_خفه شو..هب..خفه شو
از رو خودم هولش دادم.پپاشدپاشدم دوباره دستمو گرفت و منو به دیوار کوبوند...سرشو برد زیر گزردنم...جیغ میزدم و ارتینو صدا میکردم...حالم داشت بهم میخورد...لبشو گذاشت رو گردنم و ولم نمیکرد...کنار دستم یه گلدو خالی دیدم...دیگه جیغ نزدم آروم دستمو دراز کردم و گلدونو ورداشتم و تو یه آن کوبوندم تو سرش ....یکن ترو تلو خورد ..سریع کیفمو ورداشنم و از خونه زدم بیرون...خیلی دوییدم...وایسادم گریه میکردم..هق هق میکردم...گوشیمو ورداشتم...آرتین...آرتین منو ببخش...آرتین منو ببخش...شماره عرفانوگرفتم:
_جانم
همونجور که گریه میکردم گقتم:+عرفان توروخدا بیا دنبالم..آرتین چیزی نفهمه...توروخدا بیا
_کجایی؟
+خیابون....
_نه عزیزم...میرم خونه
+خب بیا باهم بریم
یهو چشاش گرد شد:
_باهم بریم خونه من؟
+وا میگم بریم خونتون منم تانیارو ببینم
_آها فک کردم خونه خودمو میگی
+مگه خودت خونه داری؟
_آره دیگه
+عه اونوخ الان رو میکنی که خونه مجردی داری؟
_مجردی که نیست...متأهلیه
+عه ینی چی خو؟
_خنگ من....یعنی خونه خودمو خودت
+آها
_خب بریم الان؟
+بریم
سریع حاظر شدم
به مامانمم گفتم.....
هرچی خواستم تانیا رو اذیت کنم و سر به سرش بذارم اصن حوصله نداشت
+تانی چته؟
_هیچی...میشه تنها باشم؟
+اره عزیزم
از اتاقش اومدم بیرون و رفتم تو اتاق آرتین...تا منو دید دستاشو باز کرد...رفتم تو بغلش
+آرتین تانیا چشه؟
_نمیدونم واسه چی؟
+ناراحته...الانم به من گفت برو بیرون...میگم نکنه دلش...چیز میخواد
_چی؟
+چیز دیگع
خندید:_خب چی؟
+خب...شوهر....مطمئنم الان داره میگه داداشم با کسی که میخواست ازدواج کرد و من موندم...خب بذار برسام بیاد خواستگاریش دیگه...
_الان اینارو به تو گفت که بیای ب من بگی
از بغلش اومدم بیرون:عه ارتین...چرا همه چیزو میندازی گردن من...اصن به من چه...بذار آبجیت بترشه
تا شب خونشون بودم..تانیاروهم حالشو خوب کردم و کلی باهاش آرتینو اذیت کردیم...آرتین اخر شب منو رسوند...از ماشین پیاده شدم...رفتم اونطرف ماشین....به ارتین گفته ک شیشه رو بده پایین
_جونم؟
با دوتا دستام لپشو گرفتم و محکم بوسش کردم
+آخیش...توام منو بوس کن
از ملشین پیاده شد
_اینجوری که به من مزه نمیده
سرشو خم کرد و لبمو کوتاه بوسید
+فردا میای دنبالم؟...ولش کن خسته میشی خودم میام
یه بوس دیگه گذاشتم رو لپشو ازش خدافظ کردم....عاشق بوس کردن بودم اونم آرتین..
اومدم بخوابمکه صدای اس ام اس گوشیم بلند شد...اِسو باز کردم...دیدم شماره ناشناسه
+سلام خوبی؟فردا بیا به این ادرس باهات کار واجب دارم..اِوین
بعدشم آدرسو فرستاد...آدرس خونه بود....ترسیده بودم....خیلی تاکیر کردهبود برم...شمارشو گرفتم..جواب داد و بلافاصله حرف زد:سلام...فردا بدون اینکه به آرتین چیزی بگی ساعت۱۲میای اینجا کارت دارم...مسئله مرگ و زندگیه..خدافظ
خیلی ترسیدم...دلشوره هم گرفتم...صبح بیدار شدم ...چند بار دستم رقت رو اسم آرتین که بهش یگم...ولی وقتی یاد مسئبه مرگ و زندگی یادم میوفتاد پشیمون میشدم...
تیپ سرتا پا مشکی زدم و از خونه زدم بیرون...داشتم از استرس و دلشوره میمردم...رسیدم...زنگو زدم...صدای اوین اومد
+بیا بالا
_من بالا نمیام...بیاید پایین حرفتونو بزنید
+گفتم بیا بالا
بیشتر ترسیدم ولی رفتم....آرتین منو ببخش...بهت میگم...ازینجا که رفتم بیرون زنگ میزنم بهش میگم...اوین دروباز کرد و رفتم تو
+سلا بیا اینجا
رفتم و رو مبلی که اوین گفت نشستم+میشه زود حرفتون بگید
_دیدی گفتم اومدی خودتو قالب کنی؟بالخره خودتو انداختی به آرتین...من و ارتین سر تو باهم دعوا کردیم...من رو اسم ارتین قسم میخوردم...تا اینکه تو اومدی....هم من عاشقت شدم هم آرتین....منو آرتین یه اندازه مغروریم...یه اندازه خوشتیپیم...یه اندازه خوشگلیم یه اندازه پولداریم...ولی همه میرن سمت اون...وقتی از عشقم به تو به آذتین گفتم..آرتین با من پشت تلفن دعوا کرد و بهدم ک اون دعوای استدیو...از وقتی رابطهٔ من و ارتین بخاطر توئه هرزه بهم خورده..ازت بدم اومده چون تو باعث و بانیش بودی
انقد داد میزد که گوشم درد گرفته بود
_الان میخوام کاری کنم که...که آرتین...ازت متنفر شه....
ترسیدم...خیلیم ترسیدم...اوین کم کم نزدیکم شد داشتم مثل گنجشک میلرزیدم...منو خهول داد رو مبل....جیغ زدم
_خفه شو..هب..خفه شو
از رو خودم هولش دادم.پپاشدپاشدم دوباره دستمو گرفت و منو به دیوار کوبوند...سرشو برد زیر گزردنم...جیغ میزدم و ارتینو صدا میکردم...حالم داشت بهم میخورد...لبشو گذاشت رو گردنم و ولم نمیکرد...کنار دستم یه گلدو خالی دیدم...دیگه جیغ نزدم آروم دستمو دراز کردم و گلدونو ورداشتم و تو یه آن کوبوندم تو سرش ....یکن ترو تلو خورد ..سریع کیفمو ورداشنم و از خونه زدم بیرون...خیلی دوییدم...وایسادم گریه میکردم..هق هق میکردم...گوشیمو ورداشتم...آرتین...آرتین منو ببخش...آرتین منو ببخش...شماره عرفانوگرفتم:
_جانم
همونجور که گریه میکردم گقتم:+عرفان توروخدا بیا دنبالم..آرتین چیزی نفهمه...توروخدا بیا
_کجایی؟
+خیابون....
۱۸.۶k
۰۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.